< مزامیر 119 >
ا خوشابهحال کاملان طریق که به شریعت خداوند سالکند. | ۱ 1 |
blessed unblemished: blameless way: conduct [the] to go: walk in/on/with instruction LORD
خوشابهحال آنانی که شهادات او را حفظ میکنند و به تمامی دل او را میطلبند. | ۲ 2 |
blessed to watch testimony his in/on/with all heart to seek him
کج روی نیز نمی کنندو به طریق های وی سلوک مینمایند. | ۳ 3 |
also not to work injustice in/on/with way: conduct his to go: walk
تووصایای خود را امر فرمودهای تا آنها را تمام نگاه داریم. | ۴ 4 |
you(m. s.) to command precept your to/for to keep: obey much
کاش که راههای من مستحکم شودتا فرایض تو را حفظ کنم. | ۵ 5 |
O that! to establish: establish way: conduct my to/for to keep: obey statute: decree your
آنگاه خجل نخواهم شد چون تمام اوامر تو را در مد نظر خود دارم. | ۶ 6 |
then not be ashamed in/on/with to look I to(wards) all commandment your
تو را به راستی دل حمد خواهم گفت چون داوریهای عدالت تو را آموخته شوم. | ۷ 7 |
to give thanks you in/on/with uprightness heart in/on/with to learn: learn I justice: judgement righteousness your
فرایض تورا نگاه میدارم. مرا بالکلیه ترک منما. | ۸ 8 |
[obj] statute: decree your to keep: obey not to leave: forsake me till much
به چه چیز مرد جوان راه خود را پاک میسازد؟ به نگاه داشتنش موافق کلام تو. | ۹ 9 |
in/on/with what? to clean youth [obj] way his to/for to keep: guard like/as word your
به تمامی دل تو را طلبیدم. مگذار که از اوامر توگمراه شوم. | ۱۰ 10 |
in/on/with all heart my to seek you not to wander me from commandment your
کلام تو را در دل خود مخفی داشتم که مبادا به تو گناه ورزم. | ۱۱ 11 |
in/on/with heart my to treasure word your because not to sin to/for you
ای خداوند تومتبارک هستی فرایض خود را به من بیاموز. | ۱۲ 12 |
to bless you(m. s.) LORD to learn: teach me statute: decree your
به لب های خود بیان کردم تمامی داوری های دهان تو را. | ۱۳ 13 |
in/on/with lips my to recount all justice: judgement lip your
در طریق شهادات تو شادمانم. | ۱۴ 14 |
in/on/with way: conduct testimony your to rejoice like/as upon all substance
چنانکه در هر قسم توانگری، در وصایای توتفکر میکنم و به طریق های تو نگران خواهم بود. | ۱۵ 15 |
in/on/with precept your to muse and to look way your
از فرایض تو لذت میبرم، پس کلام تو رافراموش نخواهم کرد. | ۱۶ 16 |
in/on/with statute your to delight not to forget word your
به بنده خود احسان بنما تا زنده شوم و کلام تو را حفظ نمایم. | ۱۷ 17 |
to wean upon servant/slave your to live and to keep: obey word your
چشمان مرا بگشا تا ازشریعت تو چیزهای عجیب بینم. | ۱۸ 18 |
to reveal: uncover eye my and to look to wonder from instruction your
من در زمین غریب هستم. اوامر خود را از من مخفی مدار. | ۱۹ 19 |
sojourner I in/on/with land: country/planet not to hide from me commandment your
جان من شکسته میشود از اشتیاق داوریهای تو در هر وقت. | ۲۰ 20 |
to break soul my to/for longing to(wards) justice: judgement your in/on/with all time
متکبران ملعون را توبیخ نمودی، که از اوامر تو گمراه میشوند. | ۲۱ 21 |
to rebuke arrogant to curse [the] to wander from commandment your
ننگ ورسوایی را از من بگردان، زیرا که شهادات تو راحفظ کردهام. | ۲۲ 22 |
to roll from upon me reproach and contempt for testimony your to watch
سروران نیز نشسته، به ضد من سخنگفتند. لیکن بنده تو در فرایض تو تفکرمی کند. | ۲۳ 23 |
also to dwell ruler in/on/with me to speak: speak servant/slave your to muse in/on/with statute: decree your
شهادات تو نیز ابتهاج من و مشورت دهندگان من بودهاند. | ۲۴ 24 |
also testimony your delight my human counsel my
جان من به خاک چسبیده است. مرا موافق کلام خود زنده ساز. | ۲۵ 25 |
to cleave to/for dust soul my to live me like/as word your
راههای خود را ذکر کردم و مرا اجابت نمودی. پس فرایض خویش را به من بیاموز. | ۲۶ 26 |
way: conduct my to recount and to answer me to learn: teach me statute: decree your
طریق وصایای خود را به من بفهمان و در کارهای عجیب تو تفکر خواهم نمود. | ۲۷ 27 |
way: conduct precept your to understand me and to muse in/on/with to wonder your
جان من از حزن گداخته میشود. مرا موافق کلام خود برپا بدار. | ۲۸ 28 |
to drip soul my from grief to arise: establish me like/as word your
راه دروغ را از من دور کن و شریعت خود را به من عنایت فرما. | ۲۹ 29 |
way: conduct deception to turn aside: remove from me and instruction your be gracious me
طریق راستی رااختیار کردم و داوریهای تو را پیش خود گذاشتم. | ۳۰ 30 |
way: conduct faithfulness to choose justice: judgement your be like
به شهادات تو چسبیدم. ای خداوند مرا خجل مساز. | ۳۱ 31 |
to cleave in/on/with testimony your LORD not be ashamed me
در طریق اوامر تو دوان خواهم رفت، وقتی که دل مرا وسعت دادی. | ۳۲ 32 |
way: conduct commandment your to run: run for to enlarge heart my
ای خداوند طریق فرایض خود را به من بیاموز. پس آنها را تا به آخر نگاه خواهم داشت. | ۳۳ 33 |
to show me LORD way: conduct statute: decree your and to watch her consequence
مرا فهم بده و شریعت تو را نگاه خواهم داشت و آن را به تمامی دل خود حفظ خواهم نمود. | ۳۴ 34 |
to understand me and to watch instruction your and to keep: obey her in/on/with all heart
مرا در سبیل اوامر خود سالک گردان زیرا که درآن رغبت دارم. | ۳۵ 35 |
to tread me in/on/with path commandment your for in/on/with him to delight in
دل مرا به شهادات خود مایل گردان و نه به سوی طمع. | ۳۶ 36 |
to stretch heart my to(wards) testimony your and not to(wards) unjust-gain
چشمانم را از دیدن بطالت برگردان و در طریق خود مرا زنده ساز. | ۳۷ 37 |
to pass: bring eye my from to see: see vanity: vain in/on/with way: conduct your to live me
کلام خود را بر بنده خویش استوار کن، که به ترس تو سپرده شده است. | ۳۸ 38 |
to arise: establish to/for servant/slave your word your which to/for fear your
ننگ مرا که از آن میترسم از من دور کن زیرا که داوریهای تو نیکواست. | ۳۹ 39 |
to pass: bring reproach my which to fear for justice: judgement your pleasant
هان به وصایای تو اشتیاق دارم. به حسب عدالت خود مرا زنده ساز. | ۴۰ 40 |
behold to long for to/for precept your in/on/with righteousness your to live me
ای خداوند رحمهای تو به من برسد ونجات تو به حسب کلام تو. | ۴۱ 41 |
and to come (in): come me kindness your LORD deliverance: salvation your like/as word your
تا بتوانم ملامت کننده خود را جواب دهم زیرا بر کلام تو توکل دارم. | ۴۲ 42 |
and to answer to taunt me word: because for to trust in/on/with word your
و کلام راستی را از دهانم بالکل مگیرزیرا که به داوریهای تو امیدوارم | ۴۳ 43 |
and not to rescue from lip my word truth: true till much for to/for justice: judgement your to wait: hope
و شریعت تورا دائم نگاه خواهم داشت تا ابدالاباد. | ۴۴ 44 |
and to keep: obey instruction your continually to/for forever: enduring and perpetuity
و به آزادی راه خواهم رفت زیرا که وصایای تو را طلبیدهام. | ۴۵ 45 |
and to go: walk in/on/with broad: wide for precept your to seek
و در شهادات تو به حضور پادشاهان سخن خواهم گفت و خجل نخواهم شد. | ۴۶ 46 |
and to speak: speak in/on/with testimony your before king and not be ashamed
و ازوصایای تو تلذذ خواهم یافت که آنها را دوست میدارم. | ۴۷ 47 |
and to delight in/on/with commandment your which to love: lover
و دستهای خود را به اوامر تو که دوست میدارم بر خواهم افراشت و در فرایض تو تفکر خواهم نمود. | ۴۸ 48 |
and to lift: vow palm my to(wards) commandment your which to love: lover and to muse in/on/with statute: decree your
کلام خود را با بنده خویش به یاد آور که مرا بر آن امیدوار گردانیدی. | ۴۹ 49 |
to remember word to/for servant/slave your upon which to wait: hope me
این در مصیبتم تسلی من است زیرا قول تو مرا زنده ساخت. | ۵۰ 50 |
this comfort my in/on/with affliction my for word your to live me
متکبران مرا بسیار استهزا کردند، لیکن ازشریعت تو رو نگردانیدم. | ۵۱ 51 |
arrogant to mock me till much from instruction your not to stretch
ای خداوندداوریهای تو را از قدیم به یاد آوردم و خویشتن راتسلی دادم. | ۵۲ 52 |
to remember justice: judgement your from forever: antiquity LORD and to be sorry: comfort
حدت خشم مرا درگرفته است، بهسبب شریرانی که شریعت تو را ترک کردهاند. | ۵۳ 53 |
scorching to grasp me from wicked to leave: forsake instruction your
فرایض تو سرودهای من گردید، در خانه غربت من. | ۵۴ 54 |
song to be to/for me statute: decree your in/on/with house: home sojourning my
ای خداوند نام تو را در شب به یادآوردم و شریعت تو را نگاه داشتم. | ۵۵ 55 |
to remember in/on/with night name your LORD and to keep: obey [emph?] instruction your
این بهره من گردید، زیرا که وصایای تو را نگاه داشتم. | ۵۶ 56 |
this to be to/for me for precept your to watch
خداوند نصیب من است. گفتم که کلام تو رانگاه خواهم داشت. | ۵۷ 57 |
portion my LORD to say to/for to keep: obey word your
رضامندی تو را به تمامی دل خود طلبیدم. به حسب کلام خود بر من رحم فرما. | ۵۸ 58 |
to beg face of your in/on/with all heart be gracious me like/as word your
در راههای خود تفکر کردم و پایهای خود را به شهادات تو مایل ساختم. | ۵۹ 59 |
to devise: think way: conduct my and to return: return [emph?] foot my to(wards) testimony your
شتابیدم ودرنگ نکردم تا اوامر تو را نگاه دارم. | ۶۰ 60 |
to hasten and not to delay to/for to keep: obey commandment your
ریسمانهای شریران مرا احاطه کرد، لیکن شریعت تو را فراموش نکردم. | ۶۱ 61 |
cord wicked to uphold me instruction your not to forget
در نصف شب برخاستم تا تو را حمد گویم برای داوریهای عدالت تو. | ۶۲ 62 |
middle night to arise: rise to/for to give thanks to/for you upon justice: judgement righteousness your
من همه ترسندگانت را رفیق هستم، و آنانی را که وصایای تو را نگاه میدارند. | ۶۳ 63 |
companion I to/for all which to fear: revere you and to/for to keep: obey precept your
ای خداوند زمین از رحمت تو پر است. فرایض خودرا به من بیاموز. | ۶۴ 64 |
kindness your LORD to fill [the] land: country/planet statute: decree your to learn: teach me
با بنده خود احسان نمودی، ای خداوندموافق کلام خویش. | ۶۵ 65 |
good to make: do with servant/slave your LORD like/as word your
خردمندی نیکو و معرفت را به من بیاموز زیرا که به اوامر تو ایمان آوردم. | ۶۶ 66 |
goodness taste and knowledge to learn: teach me for in/on/with commandment your be faithful
قبل از آنکه مصیبت را ببینم من گمراه شدم لیکن الان کلام تو را نگاه داشتم. | ۶۷ 67 |
before to afflict I to go astray and now word your to keep: obey
تو نیکو هستی و نیکویی میکنی. فرایض خود را به من بیاموز. | ۶۸ 68 |
pleasant you(m. s.) and be good to learn: teach me statute: decree your
متکبران بر من دروغ بستند. و اما من به تمامی دل وصایای تو را نگاه داشتم. | ۶۹ 69 |
to smear upon me deception arrogant I in/on/with all heart to watch precept your
دل ایشان مثل پیه فربه است. و اما من در شریعت تو تلذذمی یابم. | ۷۰ 70 |
be insensitive like/as fat heart their I instruction your to delight
مرا نیکو است که مصیبت را دیدم، تافرایض تو را بیاموزم. | ۷۱ 71 |
be pleasing to/for me for to afflict because to learn: learn statute: decree your
شریعت دهان تو برای من بهتر است از هزاران طلا و نقره. | ۷۲ 72 |
pleasant to/for me instruction lip your from thousand gold and silver: money
دستهای تو مرا ساخته و آفریده است. مرافهیم گردان تا اوامر تو را بیاموزم. | ۷۳ 73 |
hand your to make me and to establish: make me to understand me and to learn: learn commandment your
ترسندگان توچون مرا بینند شادمان گردند زیرا به کلام توامیدوار هستم. | ۷۴ 74 |
afraid your to see: see me and to rejoice for to/for word: because your to wait: hope
ای خداوند دانستهام که داوریهای تو عدل است، و برحق مرا مصیبت دادهای. | ۷۵ 75 |
to know LORD for righteousness justice: judgement your and faithfulness to afflict me
پس رحمت تو برای تسلی من بشود، موافق کلام تو با بنده خویش. | ۷۶ 76 |
to be please kindness your to/for to be sorry: comfort me like/as word your to/for servant/slave your
رحمت های توبه من برسد تا زنده شوم زیرا که شریعت تو تلذذمن است. | ۷۷ 77 |
to come (in): come me compassion your and to live for instruction your delight my
متکبران خجل شوند زیرا به دروغ مرا اذیت رسانیدند. و اما من در وصایای تو تفکرمی کنم. | ۷۸ 78 |
be ashamed arrogant for deception to pervert me I to muse in/on/with precept your
ترسندگان تو به من رجوع کنند و آنانی که شهادات تو را میدانند. | ۷۹ 79 |
to return: return to/for me afraid your (and to know *Q(K)*) testimony your
دل من در فرایض تو کامل شود، تا خجل نشوم. | ۸۰ 80 |
to be heart my unblemished: blameless in/on/with statute: decree your because not be ashamed
جان من برای نجات تو کاهیده میشود. لیکن به کلام تو امیدوار هستم. | ۸۱ 81 |
to end: decides to/for deliverance: salvation your soul my to/for word your to wait: hope
چشمان من برای کلام تو تار گردیده است و میگویم کی مراتسلی خواهی داد. | ۸۲ 82 |
to end: decides eye my to/for word your to/for to say how to be sorry: comfort me
زیرا که مثل مشک در دودگردیدهام. لیکن فرایض تو را فراموش نکردهام. | ۸۳ 83 |
for to be like/as wineskin in/on/with smoke statute: decree your not to forget
چند است روزهای بنده تو؟ و کی بر جفاکنندگانم داوری خواهی نمود؟ | ۸۴ 84 |
like/as what? day servant/slave your how to make: [do] in/on/with to pursue me justice: judgement
متکبران برای من حفرهها زدند زیرا که موافق شریعت تونیستند. | ۸۵ 85 |
to pierce to/for me arrogant pit which not like/as instruction your
تمامی اوامر تو امین است. بر من ناحق جفا کردند. پس مرا امداد فرما. | ۸۶ 86 |
all commandment your faithfulness deception to pursue me to help me
نزدیک بود که مرا از زمین نابود سازند. اما من وصایای تو را ترک نکردم. | ۸۷ 87 |
like/as little to end: finish me in/on/with land: country/planet and I not to leave: forsake precept your
به حسب رحمت خود مرا زنده ساز تاشهادات دهان تو را نگاه دارم. | ۸۸ 88 |
like/as kindness your to live me and to keep: obey testimony lip your
ای خداوند کلام تو تا ابدالاباد در آسمانهاپایدار است. | ۸۹ 89 |
to/for forever: enduring LORD word your to stand in/on/with heaven
امانت تو نسلا بعد نسل است. زمین را آفریدهای و پایدار میماند. | ۹۰ 90 |
to/for generation and generation faithfulness your to establish: establish land: country/planet and to stand: stand
برای داوریهای تو تا امروز ایستادهاند زیرا که همه بنده تو هستند. | ۹۱ 91 |
to/for justice: rule your to stand: stand [the] day for [the] all servant/slave your
اگر شریعت تو تلذذ من نمی بود، هرآینه در مذلت خود هلاک میشدم. | ۹۲ 92 |
unless instruction your delight my then to perish in/on/with affliction my
وصایای تو را تا به ابد فراموش نخواهم کردزیرا به آنها مرا زنده ساختهای. | ۹۳ 93 |
to/for forever: enduring not to forget precept your for in/on/with them to live me
من از آن توهستم مرا نجات ده زیرا که وصایای تو را طلبیدم. | ۹۴ 94 |
to/for you I to save me for precept your to seek
شریران برای من انتظار کشیدند تا مرا هلاک کنند. لیکن در شهادات تو تامل میکنم. | ۹۵ 95 |
to/for me to await wicked to/for to perish me testimony your to understand
برای هر کمالی انتهایی دیدم، لیکن حکم تو بینهایت وسیع است. | ۹۶ 96 |
to/for all perfection to see: see end broad: wide commandment your much
شریعت تو را چقدر دوست میدارم. | ۹۷ 97 |
what? to love: lover instruction your all [the] day he/she/it meditation my
اوامر تو مرا ازدشمنانم حکیم تر ساخته است زیرا که همیشه نزد من میباشد. | ۹۸ 98 |
from enemy my be wise me commandment your for to/for forever: enduring he/she/it to/for me
از جمیع معلمان خود فهیم ترشدم زیرا که شهادات تو تفکر من است. | ۹۹ 99 |
from all to learn: teach me be prudent for testimony your meditation to/for me
ازمشایخ خردمندتر شدم زیرا که وصایای تو رانگاه داشتم. | ۱۰۰ 100 |
from old to understand for precept your to watch
پایهای خود را از هر راه بد نگاه داشتم تا آن که کلام تو را حفظ کنم. | ۱۰۱ 101 |
from all way bad: evil to restrain foot my because to keep: obey word your
ازداوریهای تو رو برنگردانیدم، زیرا که تو مرا تعلیم دادی. | ۱۰۲ 102 |
from justice: judgement your not to turn aside: turn aside for you(m. s.) to show me
کلام تو به مذاق من چه شیرین است وبه دهانم از عسل شیرین تر. | ۱۰۳ 103 |
what? to smooth to/for palate my word your from honey to/for lip my
از وصایای توفطانت را تحصیل کردم. بنابراین هر راه دروغ رامکروه میدارم. | ۱۰۴ 104 |
from precept your to understand upon so to hate all way deception
کلام تو برای پایهای من چراغ، و برای راههای من نور است. | ۱۰۵ 105 |
lamp to/for foot my word your and light to/for path my
قسم خوردم و آن راوفا خواهم نمود که داوریهای عدالت تو را نگاه خواهم داشت. | ۱۰۶ 106 |
to swear and to arise: establish [emph?] to/for to keep: obey justice: judgement righteousness your
بسیار ذلیل شدهام. ای خداوند، موافق کلام خود مرا زنده ساز! | ۱۰۷ 107 |
to afflict till much LORD to live me like/as word your
ای خداوند هدایای تبرعی دهان مرا منظور فرما وداوریهای خود را به من بیاموز. | ۱۰۸ 108 |
voluntariness lip my to accept please LORD and justice: judgement your to learn: teach me
جان من همیشه در کف من است، لیکن شریعت تو رافراموش نمی کنم. | ۱۰۹ 109 |
soul: life my in/on/with palm my continually and instruction your not to forget
شریران برای من دام گذاشتهاند، اما از وصایای تو گمراه نشدم. | ۱۱۰ 110 |
to give: put wicked snare to/for me and from precept your not to go astray
شهادات تو را تا به ابد میراث خود ساختهام زیرا که آنها شادمانی دل من است. | ۱۱۱ 111 |
to inherit testimony your to/for forever: enduring for rejoicing heart my they(masc.)
دل خود رابرای بجا آوردن فرایض تو مایل ساختم، تاابدالاباد و تا نهایت. | ۱۱۲ 112 |
to stretch heart my to/for to make: do statute: decree your to/for forever: enduring consequence
مردمان دو رو را مکروه داشتهام، لیکن شریعت تو را دوست میدارم. | ۱۱۳ 113 |
divided to hate and instruction your to love: lover
ستر و سپر من تو هستی. به کلام تو انتظار میکشم. | ۱۱۴ 114 |
secrecy my and shield my you(m. s.) to/for word your to wait: hope
ای بدکاران، از من دور شوید! و اوامر خدای خویش را نگاه خواهم داشت. | ۱۱۵ 115 |
to turn aside: depart from me be evil and to watch commandment God my
مرا به حسب کلام خود تایید کن تا زنده شوم و از امید خود خجل نگردم. | ۱۱۶ 116 |
to support me like/as word your and to live and not be ashamed me from hope my
مرا تقویت کن تا رستگار گردم و برفرایض تو دائم نظر نمایم. | ۱۱۷ 117 |
to support me and to save and to gaze in/on/with statute: decree your continually
همه کسانی را که از فرایض تو گمراه شدهاند، حقیر شمردهای زیراکه مکر ایشان دروغ است. | ۱۱۸ 118 |
to reject all to wander from statute: decree your for deception deceitfulness their
جمیع شریران زمین را مثل درد هلاک میکنی. بنابراین شهادات تو را دوست میدارم. | ۱۱۹ 119 |
dross to cease all wicked land: country/planet to/for so to love: lover testimony your
موی بدن من از خوف تو برخاسته است و از داوریهای تو ترسیدم. | ۱۲۰ 120 |
to bristle up from dread your flesh my and from justice: judgement your to fear
داد و عدالت را بهجا آوردم. مرا به ظلم کنندگانم تسلیم منما. | ۱۲۱ 121 |
to make: do justice and righteousness not to rest me to/for to oppress me
برای سعادت بنده خود ضامن شو تا متکبران بر من ظلم نکنند. | ۱۲۲ 122 |
to pledge servant/slave your to/for good not to oppress me arrogant
چشمانم برای نجات تو تار شده است و برای کلام عدالت تو. | ۱۲۳ 123 |
eye my to end: decides to/for salvation your and to/for word righteousness your
با بنده خویش موافق رحمانیتت عمل نما و فرایض خود را به من بیاموز. | ۱۲۴ 124 |
to make: do with servant/slave your like/as kindness your and statute: decree your to learn: teach me
من بنده تو هستم. مرا فهیم گردان تاشهادات تو را دانسته باشم. | ۱۲۵ 125 |
servant/slave your I to understand me and to know testimony your
وقت است که خداوند عمل کند زیرا که شریعت تو را باطل نمودهاند. | ۱۲۶ 126 |
time to/for to make: do to/for LORD to break instruction your
بنابراین، اوامر تو را دوست میدارم، زیادتر از طلا و زر خالص. | ۱۲۷ 127 |
upon so to love: lover commandment your from gold and from pure gold
بنابراین، همه وصایای تو را در هر چیز راست میدانم، وهر راه دروغ را مکروه میدارم. | ۱۲۸ 128 |
upon so all precept all to smooth all way deception to hate
شهادات تو عجیب است. ازین سبب جان من آنها را نگاه میدارد. | ۱۲۹ 129 |
wonder testimony your upon so to watch them soul my
کشف کلام تو نورمی بخشد و ساده دلان را فهیم میگرداند. | ۱۳۰ 130 |
opening word your to light to understand simple
دهان خود را نیکو باز کرده، نفس زدم زیرا که مشتاق وصایای تو بودم. | ۱۳۱ 131 |
lip my to open and to long for [emph?] for to/for commandment your to long
بر من نظر کن و کرم فرما، برحسب عادت تو به آنانی که نام تو رادوست میدارند. | ۱۳۲ 132 |
to turn to(wards) me and be gracious me like/as justice: custom to/for to love: lover name your
قدم های مرا در کلام خودت پایدار ساز، تا هیچ بدی بر من تسلط نیابد. | ۱۳۳ 133 |
beat my to establish: establish in/on/with word your and not to domineer in/on/with me all evil: wickedness
مرا از ظلم انسان خلاصی ده، تا وصایای تورا نگاه دارم. | ۱۳۴ 134 |
to ransom me from oppression man and to keep: obey precept your
روی خود را بر بنده خود روشن ساز، و فرایض خود را به من بیاموز. | ۱۳۵ 135 |
face your to light in/on/with servant/slave your and to learn: teach me [obj] statute: decree your
نهرهای آب از چشمانم جاری است زیرا که شریعت تو رانگاه نمی دارند. | ۱۳۶ 136 |
stream water to go down eye my upon not to keep: obey instruction your
ای خداوند تو عادل هستی و داوریهای تو راست است. | ۱۳۷ 137 |
righteous you(m. s.) LORD and upright justice: judgement your
شهادات خود را به راستی امر فرمودی و به امانت الی نهایت. | ۱۳۸ 138 |
to command righteousness testimony your and faithfulness much
غیرت من مرا هلاک کرده است زیرا که دشمنان من کلام تورا فراموش کردهاند. | ۱۳۹ 139 |
to destroy me jealousy my for to forget word your enemy my
کلام تو بینهایت مصفی است و بنده تو آن را دوست میدارد. | ۱۴۰ 140 |
to refine word your much and servant/slave your to love: lover her
من کوچک و حقیر هستم، اما وصایای تو را فراموش نکردم. | ۱۴۱ 141 |
little I and to despise precept your not to forget
عدالت تو عدل است تا ابدالاباد وشریعت تو راست است. | ۱۴۲ 142 |
righteousness your righteousness to/for forever: enduring and instruction your truth: certain
تنگی و ضیق مرا درگرفته است، اما اوامر تو تلذذ من است. | ۱۴۳ 143 |
distress and distress to find me commandment your delight my
شهادات تو عادل است تا ابدالاباد. مرا فهیم گردان تا زنده شوم. | ۱۴۴ 144 |
righteousness testimony your to/for forever: enduring to understand me and to live
به تمامی دل خواندهام. ای خداوند مراجواب ده تا فرایض تو را نگاه دارم! | ۱۴۵ 145 |
to call: call to in/on/with all heart to answer me LORD statute: decree your to watch
تو راخواندهام، پس مرا نجات ده. و شهادات تو را نگاه خواهم داشت. | ۱۴۶ 146 |
to call: call to you to save me and to keep: obey testimony your
بر طلوع فجر سبقت جسته، استغاثه کردم، و کلام تو را انتظار کشیدم. | ۱۴۷ 147 |
to meet in/on/with twilight and to cry [emph?] (to/for word your *Q(K)*) to wait: hope
چشمانم بر پاسهای شب سبقت جست، تا درکلام تو تفکر بنمایم. | ۱۴۸ 148 |
to meet eye my watch to/for to muse in/on/with word your
به حسب رحمت خود آواز مرا بشنو. ای خداوند موافق داوریهای خودمرا زنده ساز. | ۱۴۹ 149 |
voice my to hear: hear [emph?] like/as kindness your LORD like/as justice your to live me
آنانی که درپی خباثت میروند، نزدیک میآیند، و از شریعت تو دورمی باشند. | ۱۵۰ 150 |
to present: come to pursue wickedness from instruction your to remove
ای خداوند تو نزدیک هستی وجمیع اوامر تو راست است. | ۱۵۱ 151 |
near you(m. s.) LORD and all commandment your truth: certain
شهادات تو را اززمان پیش دانستهام که آنها را بنیان کردهای تاابدالاباد. | ۱۵۲ 152 |
front: old to know from testimony your for to/for forever: enduring to found them
بر مذلت من نظر کن و مرا خلاصی ده زیراکه شریعت تو را فراموش نکردهام. | ۱۵۳ 153 |
to see: see affliction my and to rescue me for instruction your not to forget
در دعوای من دادرسی فرموده، مرا نجات ده و به حسب کلام خویش مرا زنده ساز. | ۱۵۴ 154 |
to contend [emph?] strife my and to redeem: redeem me to/for word your to live me
نجات از شریران دور است زیرا که فرایض تو را نمی طلبند. | ۱۵۵ 155 |
distant from wicked salvation for statute: decree your not to seek
ای خداوند، رحمت های تو بسیار است. به حسب داوریهای خود مرا زنده ساز. | ۱۵۶ 156 |
compassion your many LORD like/as justice: judgement your to live me
جفاکنندگان و خصمان من بسیارند. اما ازشهادات تو رو برنگردانیدم. | ۱۵۷ 157 |
many to pursue me and enemy my from testimony your not to stretch
خیانت کاران رادیدم و مکروه داشتم زیرا کلام تو را نگاه نمی دارند. | ۱۵۸ 158 |
to see: see to act treacherously and to loath [emph?] which word your not to keep: obey
ببین که وصایای تو را دوست میدارم. ای خداوند، به حسب رحمت خود مرازنده ساز! | ۱۵۹ 159 |
to see: examine for precept your to love: lover LORD like/as kindness your to live me
جمله کلام تو راستی است وتمامی داوری عدالت تو تا ابدالاباد است. | ۱۶۰ 160 |
head: group word your truth: true and to/for forever: enduring all justice: judgement righteousness your
سروران بیجهت بر من جفا کردند. اما دل من از کلام تو ترسان است. | ۱۶۱ 161 |
ruler to pursue me for nothing (and from word your *Q(K)*) to dread heart my
من در کلام توشادمان هستم، مثل کسیکه غنیمت وافر پیدانموده باشد. | ۱۶۲ 162 |
to rejoice I upon word your like/as to find spoil many
از دروغ کراهت و نفرت دارم. اماشریعت تو را دوست میدارم. | ۱۶۳ 163 |
deception to hate and to abhor instruction your to love: lover
هر روز تو راهفت مرتبه تسبیح میخوانم، برای داوریهای عدالت تو. | ۱۶۴ 164 |
seven in/on/with day to boast: praise you upon justice: judgement righteousness your
آنانی را که شریعت تو را دوست می دارند، سلامتی عظیم است و هیچچیز باعث لغزش ایشان نخواهد شد. | ۱۶۵ 165 |
peace many to/for to love: lover instruction your and nothing to/for them stumbling
ای خداوند، برای نجات تو امیدوار هستم و اوامر تو را بجا میآورم. | ۱۶۶ 166 |
to await to/for salvation your LORD and commandment your to make: do
جان من شهادات تو را نگاه داشته است و آنهارا بینهایت دوست میدارم. | ۱۶۷ 167 |
to keep: obey soul my testimony your and to love: lover them much
وصایا وشهادات تو را نگاه داشتهام زیرا که تمام طریقهای من در مد نظر تو است. | ۱۶۸ 168 |
to keep: obey precept your and testimony your for all way: conduct my before you
ای خداوند، فریاد من به حضور تو برسد. به حسب کلام خود مرا فهیم گردان. | ۱۶۹ 169 |
to present: come cry my to/for face: before your LORD like/as word your to understand me
مناجات من به حضور تو برسد. به حسب کلام خود مراخلاصی ده. | ۱۷۰ 170 |
to come (in): come supplication my to/for face: before your like/as word your to rescue me
لبهای من حمد تو را جاری کندزیرا فرایض خود را به من آموختهای. | ۱۷۱ 171 |
to bubble lips my praise for to learn: teach me statute: decree your
زبان من کلام تو را بسراید زیرا که تمام اوامر تو عدل است. | ۱۷۲ 172 |
to sing tongue my word your for all commandment your righteousness
دست تو برای اعانت من بشود زیرا که وصایای تو را برگزیدهام. | ۱۷۳ 173 |
to be hand: power your to/for to help me for precept your to choose
ای خداوند برای نجات تو مشتاق بودهام و شریعت تو تلذذ من است. | ۱۷۴ 174 |
to long for to/for salvation your LORD and instruction your delight my
جان من زنده شود تا تو را تسبیح بخواند و داوریهای تو معاون من باشد. | ۱۷۵ 175 |
to live soul my and to boast: praise you and justice: judgement your to help me
مثل گوسفند گم شده، آواره گشتم. بنده خود را طلب نما، زیرا که اوامر تو را فراموش نکردم. | ۱۷۶ 176 |
to go astray like/as sheep to perish to seek servant/slave your for commandment your not to forget