پس ایوب در جواب گفت: | ۱ 1 |
וַיַּ֥עַן אִיּ֗וֹב וַיֹּאמַֽר׃ |
«تا به کی جان مرا میرنجانید؟ و مرا به سخنان خود فرسوده میسازید؟ | ۲ 2 |
עַד־אָ֭נָה תּוֹגְי֣וּן נַפְשִׁ֑י וּֽתְדַכְּאוּנַ֥נִי בְמִלִּֽים׃ |
این ده مرتبه است که مرا مذمت نمودید، و خجالت نمی کشید که با من سختی میکنید؟ | ۳ 3 |
זֶ֤ה עֶ֣שֶׂר פְּ֭עָמִים תַּכְלִימ֑וּנִי לֹֽא־תֵ֝בֹ֗שׁוּ תַּהְכְּרוּ־לִֽי׃ |
و اگر فی الحقیقه خطا کردهام، خطای من نزد من میماند. | ۴ 4 |
וְאַף־אָמְנָ֥ם שָׁגִ֑יתִי אִ֝תִּ֗י תָּלִ֥ין מְשׁוּגָתִֽי׃ |
اگر فی الواقع بر من تکبر نمایید و عار مرا بر من اثبات کنید، | ۵ 5 |
אִם־אָ֭מְנָם עָלַ֣י תַּגְדִּ֑ילוּ וְתוֹכִ֥יחוּ עָ֝לַ֗י חֶרְפָּתִּֽי׃ |
پس بدانید که خدا دعوی مرا منحرف ساخته، و به دام خود مرا احاطه نموده است. | ۶ 6 |
דְּֽעוּ־אֵ֭פוֹ כִּי־אֱל֣וֹהַּ עִוְּתָ֑נִי וּ֝מְצוּד֗וֹ עָלַ֥י הִקִּֽיף׃ |
اینک از ظلم، تضرع مینمایم و مستجاب نمی شوم و استغاثه میکنم و دادرسی نیست. | ۷ 7 |
הֵ֤ן אֶצְעַ֣ק חָ֭מָס וְלֹ֣א אֵעָנֶ֑ה אֲ֝שַׁוַּ֗ע וְאֵ֣ין מִשְׁפָּֽט׃ |
طریق مرا حصارنموده است که از آن نمی توانم گذشت و برراههای من تاریکی را گذارده است. | ۸ 8 |
אָרְחִ֣י גָ֭דַר וְלֹ֣א אֶעֱב֑וֹר וְעַ֥ל נְ֝תִיבוֹתַ֗י חֹ֣שֶׁךְ יָשִֽׂים׃ |
جلال مرا ازمن کنده است و تاج را از سر من برداشته، | ۹ 9 |
כְּ֭בוֹדִי מֵעָלַ֣י הִפְשִׁ֑יט וַ֝יָּ֗סַר עֲטֶ֣רֶת רֹאשִֽׁי׃ |
مرا ازهر طرف خراب نموده، پس هلاک شدم. و مثل درخت، ریشه امید مرا کنده است. | ۱۰ 10 |
יִתְּצֵ֣נִי סָ֭בִיב וָאֵלַ֑ךְ וַיַּסַּ֥ע כָּ֝עֵ֗ץ תִּקְוָתִֽי׃ |
غضب خودرا بر من افروخته، و مرا یکی از دشمنان خودشمرده است. | ۱۱ 11 |
וַיַּ֣חַר עָלַ֣י אַפּ֑וֹ וַיַּחְשְׁבֵ֖נִי ל֣וֹ כְצָרָֽיו׃ |
فوجهای او با هم میآیند و راه خود را بر من بلند میکنند و به اطراف خیمه من اردو میزنند. | ۱۲ 12 |
יַ֤חַד ׀ יָ֘בֹ֤אוּ גְדוּדָ֗יו וַיָּסֹ֣לּוּ עָלַ֣י דַּרְכָּ֑ם וַיַּחֲנ֖וּ סָבִ֣יב לְאָהֳלִֽי׃ |
«برادرانم را از نزد من دور کرده است وآشنایانم از من بالکل بیگانه شدهاند. | ۱۳ 13 |
אַ֭חַי מֵעָלַ֣י הִרְחִ֑יק וְ֝יֹדְעַ֗י אַךְ־זָ֥רוּ מִמֶּֽנִּי׃ |
خویشانم مرا ترک نموده و آشنایانم مرا فراموش کردهاند. | ۱۴ 14 |
חָדְל֥וּ קְרוֹבָ֑י וּֽמְיֻדָּעַ֥י שְׁכֵחֽוּנִי׃ |
نزیلان خانهام و کنیزانم مرا غریب میشمارند، و در نظر ایشان بیگانه شدهام. | ۱۵ 15 |
גָּ֘רֵ֤י בֵיתִ֣י וְ֭אַמְהֹתַי לְזָ֣ר תַּחְשְׁבֻ֑נִי נָ֝כְרִ֗י הָיִ֥יתִי בְעֵינֵיהֶֽם׃ |
غلام خود راصدا میکنم و مرا جواب نمی دهد، اگرچه او را به دهان خود التماس بکنم. | ۱۶ 16 |
לְעַבְדִּ֣י קָ֭רָאתִי וְלֹ֣א יַעֲנֶ֑ה בְּמוֹ־פִ֝֗י אֶתְחַנֶּן־לֽוֹ׃ |
نفس من نزد زنم مکروه شده است و تضرع من نزد اولاد رحم مادرم. | ۱۷ 17 |
ר֭וּחִֽי זָ֣רָה לְאִשְׁתִּ֑י וְ֝חַנֹּתִ֗י לִבְנֵ֥י בִטְנִֽי׃ |
بچه های کوچک نیز مرا حقیرمی شمارند و چون برمی خیزم به ضد من حرف میزنند. | ۱۸ 18 |
גַּם־עֲ֭וִילִים מָ֣אֲסוּ בִ֑י אָ֝ק֗וּמָה וַיְדַבְּרוּ־בִֽי׃ |
همه اهل مشورتم از من نفرت مینمایند، و کسانی را که دوست میداشتم از من برگشتهاند. | ۱۹ 19 |
תִּֽ֭עֲבוּנִי כָּל־מְתֵ֣י סוֹדִ֑י וְזֶֽה־אָ֝הַ֗בְתִּי נֶהְפְּכוּ־בִֽי׃ |
استخوانم به پوست و گوشتم چسبیده است، و با پوست دندانهای خودخلاصی یافتهام. | ۲۰ 20 |
בְּעוֹרִ֣י וּ֭בִבְשָׂרִי דָּבְקָ֣ה עַצְמִ֑י וָ֝אֶתְמַלְּטָ֗ה בְּע֣וֹר שִׁנָּֽי׃ |
بر من ترحم کنید! ترحم کنیدشماای دوستانم! زیرا دست خدا مرا لمس نموده است. | ۲۱ 21 |
חָנֻּ֬נִי חָנֻּ֣נִי אַתֶּ֣ם רֵעָ֑י כִּ֥י יַד־אֱ֝ל֗וֹהַּ נָ֣גְעָה בִּֽי׃ |
چرا مثل خدا بر من جفا میکنید وازگوشت من سیر نمی شوید. | ۲۲ 22 |
לָ֭מָּה תִּרְדְּפֻ֣נִי כְמוֹ־אֵ֑ל וּ֝מִבְּשָׂרִ֗י לֹ֣א תִשְׂבָּֽעוּ׃ |
کاش که سخنانم الان نوشته میشد! کاش که در کتابی ثبت میگردید، | ۲۳ 23 |
מִֽי־יִתֵּ֣ן אֵ֭פוֹ וְיִכָּתְב֣וּן מִלָּ֑י מִֽי־יִתֵּ֖ן בַּסֵּ֣פֶר וְיֻחָֽקוּ׃ |
و با قلم آهنین و سرب بر صخرهای تا به ابد کنده میشد! | ۲۴ 24 |
בְּעֵט־בַּרְזֶ֥ל וְעֹפָ֑רֶת לָ֝עַ֗ד בַּצּ֥וּר יֵחָצְבֽוּן׃ |
و من میدانم که ولی من زنده است، و در ایام آخر، بر زمین خواهدبرخاست. | ۲۵ 25 |
וַאֲנִ֣י יָ֭דַעְתִּי גֹּ֣אֲלִי חָ֑י וְ֝אַחֲר֗וֹן עַל־עָפָ֥ר יָקֽוּם׃ |
و بعد از آنکه این پوست من تلف شود، بدون جسدم نیز خدا را خواهم دید. | ۲۶ 26 |
וְאַחַ֣ר ע֭וֹרִֽי נִקְּפוּ־זֹ֑את וּ֝מִבְּשָׂרִ֗י אֶֽחֱזֶ֥ה אֱלֽוֹהַּ׃ |
ومن او را برای خود خواهم دید. و چشمان من بر اوخواهد نگریست و نه چشم دیگری. اگرچه گرده هایم در اندرونم تلف شده باشد. | ۲۷ 27 |
אֲשֶׁ֤ר אֲנִ֨י ׀ אֶֽחֱזֶה־לִּ֗י וְעֵינַ֣י רָא֣וּ וְלֹא־זָ֑ר כָּל֖וּ כִלְיֹתַ֣י בְּחֵקִֽי׃ |
اگربگویید چگونه بر او جفا نماییم و حال آنگاه اصل امر در من یافت میشود. | ۲۸ 28 |
כִּ֣י תֹ֭אמְרוּ מַה־נִּרְדָּף־ל֑וֹ וְשֹׁ֥רֶשׁ דָּ֝בָ֗ר נִמְצָא־בִֽי׃ |
پس از شمشیربترسید، زیرا که سزاهای شمشیر غضبناک است، تا دانسته باشید که داوری خواهد بود.» | ۲۹ 29 |
גּ֤וּרוּ לָכֶ֨ם ׀ מִפְּנֵי־חֶ֗רֶב כִּֽי־חֵ֭מָה עֲוֺנ֣וֹת חָ֑רֶב לְמַ֖עַן תֵּדְע֣וּן שדין׃ ס |