اگر در زمینی که یهوه، خدایت، برای تصرفش به تو میدهد مقتولی درصحرا افتاده، پیدا شود و معلوم نباشد که قاتل اوکیست، | ۱ 1 |
در سرزمینی که یهوه خدایتان به شما میدهد، هرگاه جسد مقتولی که قاتلش معلوم نیست در صحرا پیدا شود، |
آنگاه مشایخ و داوران تو بیرون آمده، مسافت شهرهایی را که در اطراف مقتول است، بپیمایند. | ۲ 2 |
آنگاه مشایخ و قضات با اندازهگیری فاصلهٔ جسد تا شهرهای اطراف، نزدیکترین شهر را تعیین کنند. مشایخ آن شهر، باید گوسالهای را که تا به حال بر آن یوغ بسته نشده بگیرند |
و اما شهری که نزدیک تر به مقتول است، مشایخ آن شهر گوساله رمه را که با آن خیش نزده، و یوغ به آن نبستهاند، بگیرند. | ۳ 3 |
ومشایخ آن شهر آن گوساله را در وادیای که آب در آن همیشه جاری باشد و در آن خیش نزده، وشخم نکرده باشند، فرود آورند، و آنجا در وادی، گردن گوساله را بشکنند. | ۴ 4 |
و آن را به درهای ببرند که در آن آب جاری باشد، ولی زمینش هرگز شخم نخورده و کشت نشده باشد، و در آنجا گردن گوساله را بشکنند. |
و بنی لاوی کهنه نزدیک بیایند، چونکه یهوه خدایت ایشان رابرگزیده است تا او را خدمت نمایند، و به نام خداوند برکت دهند، و برحسب قول ایشان هرمنازعه و هر آزاری فیصل پذیرد. | ۵ 5 |
آنگاه کاهنان لاوی نزدیک بیایند، زیرا یهوه خدایتان ایشان را انتخاب کرده است تا در حضور او خدمت کنند و به نام خداوند برکت دهند و در مرافعهها و مجازاتها تصمیم بگیرند. |
و جمیع مشایخ آن شهری که نزدیک تر به مقتول است، دستهای خود را بر گوسالهای که گردنش در وادی شکسته شده است، بشویند. | ۶ 6 |
سپس مشایخ آن شهر، دستهای خود را روی آن گوساله بشویند |
و جواب داده، بگویند: «دستهای ما این خون را نریخته، وچشمان ما ندیده است. | ۷ 7 |
و بگویند: «دستهای ما این خون را نریخته و چشمان ما هم آن را ندیده است. |
ای خداوند قوم خوداسرائیل را که فدیه دادهای بیامرز، و مگذار که خون بیگناه در میان قوم تو اسرائیل بماند.» پس خون برای ایشان عفو خواهد شد. | ۸ 8 |
ای خداوند، قوم خود، اسرائیل را که نجات دادهای ببخش و آنها را به قتل مردی بیگناه متهم نکن. گناه خون این مرد را بر ما نگیر.» |
پس خون بیگناه را از میان خود رفع کردهای هنگامی که آنچه در نظر خداوند راست است به عمل آوردهای. | ۹ 9 |
به این ترتیب با پیروی از دستورهای خداوند، شما این گناه را از بین خود دور خواهید کرد. |
چون بیرون روی تا با دشمنان خود جنگ کنی، و یهوه خدایت ایشان را بهدستت تسلیم نماید و ایشان را اسیر کنی، | ۱۰ 10 |
زمانی که به جنگ میروید و خداوند، خدایتان دشمنان شما را به دست شما تسلیم میکند و شما آنها را به اسارت خود درمیآورید، |
و در میان اسیران زن خوب صورتی دیده، عاشق او بشوی وبخواهی او را به زنی خود بگیری، | ۱۱ 11 |
چنانچه در میان اسیران، دختر زیبایی را ببینید و عاشق او بشوید، و بخواهید او را به زنی بگیرید، |
پس او را به خانه خود ببر و او سر خود را بتراشد و ناخن خودرا بگیرد. | ۱۲ 12 |
میتوانید او را به خانهٔ خود بیاورید و بگذارید سرش را بتراشد، ناخنهایش را بگیرد |
و رخت اسیری خود را بیرون کرده، در خانه تو بماند، و برای پدر و مادر خود یک ماه ماتم گیرد، و بعد از آن به او درآمده، شوهر او بشوو او زن تو خواهد بود. | ۱۳ 13 |
و لباسهایش را که هنگام اسیر شدن پوشیده بود عوض کند. سپس یک ماه تمام در خانهٔ شما در عزای پدر و مادرش بنشیند. بعد از آن، میتوانید او را به زنی اختیار کنید. |
و اگر از وی راضی نباشی او را به خواهش دلش رها کن، لیکن او را به نقره هرگز مفروش و به او سختی مکن چونکه اورا ذلیل کردهای. | ۱۴ 14 |
بعد اگر از او راضی نبودید، نباید او را بفروشید یا مثل برده با او رفتار کنید، زیرا او را به زنی گرفتهاید؛ پس، بگذارید هر جا میخواهد برود. |
و اگر مردی را دو زن باشد یکی محبوبه ویکی مکروهه، و محبوبه و مکروهه هر دو برایش پسران بزایند، و پسر مکروهه نخست زاده باشد، | ۱۵ 15 |
اگر مردی دو همسر داشته باشد، و از هر دو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقهاش نباشد، |
پس در روزی که اموال خود را به پسران خویش تقسیم نماید، نمی تواند پسر محبوبه را برپسر مکروهه که نخست زاده است، حق نخست زادگی دهد. | ۱۶ 16 |
حق ندارد ارث بیشتری به پسر کوچکترش یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. |
بلکه حصهای مضاعف ازجمیع اموال خود را به پسر مکروهه داده، او رانخست زاده خویش اقرار نماید، زیرا که او ابتدای قوت اوست و حق نخست زادگی از آن اومی باشد. | ۱۷ 17 |
او باید دو سهم به پسر بزرگترش که نخستین نشانهٔ قدرتش بوده و حق نخستزادگی به او میرسد بدهد، هرچند وی پسر همسر مورد علاقهاش نباشد. |
اگر کسی را پسری سرکش و فتنه انگیزباشد، که سخن پدر و سخن مادر خود را گوش ندهد، و هرچند او را تادیب نمایند ایشان رانشنود، | ۱۸ 18 |
اگر مردی پسر لجوج و سرکشی داشته باشد که با وجود تنبیهات مکرر والدین، از ایشان اطاعت نکند، |
پدر و مادرش او را گرفته، نزد مشایخ شهرش به دروازه محلهاش بیاورند. | ۱۹ 19 |
در این صورت باید پدر و مادرش او را نزد مشایخ شهر ببرند |
و به مشایخ شهرش گویند: «این پسر ما سرکش وفتنه انگیز است، سخن ما را نمی شنود و مسرف ومیگسار است.» | ۲۰ 20 |
و بگویند: «این پسر ما لجوج و سرکش است، حرف ما را گوش نمیکند و به ولخرجی و میگساری میپردازد.» |
پس جمیع اهل شهرش او را به سنگ سنگسار کنند تا بمیرد، پس بدی را از میان خود دور کردهای و تمامی اسرائیل چون بشنوند، خواهند ترسید. | ۲۱ 21 |
آنگاه اهالی شهر او را سنگسار کنند تا بمیرد. به این طریق، شرارت را از میان خود دور خواهید کرد و همهٔ جوانان اسرائیل این واقعه را شنیده، خواهند ترسید. |
و اگر کسی گناهی را که مستلزم موت است، کرده باشد و کشته شود، و او را به دارکشیده باشی، | ۲۲ 22 |
اگر مردی مرتکب جرمی شده باشد که جزای آن مرگ است و پس از اعدام، جسد او را به درختی بیاویزند، |
بدنش در شب بر دار نماند. او راالبته در همان روز دفن کن، زیرا آنکه بر دارآویخته شود ملعون خدا است تا زمینی را که یهوه، خدایت، تو را به ملکیت میدهد، نجس نسازی. | ۲۳ 23 |
جسد او نباید در طول شب روی درخت بماند. باید همان روز او را دفن کنید، زیرا کسی که بر دار آویخته شده باشد ملعون خداست. پس بدن او را دفن کنید تا سرزمینی که خداوند، خدایتان به شما داده است آلوده نشود. |