ا خوشابهحال کاملان طریق که به شریعت خداوند سالکند. | ۱ 1 |
אַשְׁרֵ֥י תְמִֽימֵי־דָ֑רֶךְ הַֽ֝הֹלְכִ֗ים בְּתוֹרַ֥ת יְהוָֽה׃ |
خوشابهحال آنانی که شهادات او را حفظ میکنند و به تمامی دل او را میطلبند. | ۲ 2 |
אַ֭שְׁרֵי נֹצְרֵ֥י עֵדֹתָ֗יו בְּכָל־לֵ֥ב יִדְרְשֽׁוּהוּ׃ |
کج روی نیز نمی کنندو به طریق های وی سلوک مینمایند. | ۳ 3 |
אַ֭ף לֹֽא־פָעֲל֣וּ עַוְלָ֑ה בִּדְרָכָ֥יו הָלָֽכוּ׃ |
تووصایای خود را امر فرمودهای تا آنها را تمام نگاه داریم. | ۴ 4 |
אַ֭תָּה צִוִּ֥יתָה פִקֻּדֶ֗יךָ לִשְׁמֹ֥ר מְאֹֽד׃ |
کاش که راههای من مستحکم شودتا فرایض تو را حفظ کنم. | ۵ 5 |
אַ֭חֲלַי יִכֹּ֥נוּ דְרָכָ֗י לִשְׁמֹ֥ר חֻקֶּֽיךָ׃ |
آنگاه خجل نخواهم شد چون تمام اوامر تو را در مد نظر خود دارم. | ۶ 6 |
אָ֥ז לֹא־אֵב֑וֹשׁ בְּ֝הַבִּיטִ֗י אֶל־כָּל־מִצְוֺתֶֽיךָ׃ |
تو را به راستی دل حمد خواهم گفت چون داوریهای عدالت تو را آموخته شوم. | ۷ 7 |
א֭וֹדְךָ בְּיֹ֣שֶׁר לֵבָ֑ב בְּ֝לָמְדִ֗י מִשְׁפְּטֵ֥י צִדְקֶֽךָ׃ |
فرایض تورا نگاه میدارم. مرا بالکلیه ترک منما. | ۸ 8 |
אֶת־חֻקֶּ֥יךָ אֶשְׁמֹ֑ר אַֽל־תַּעַזְבֵ֥נִי עַד־מְאֹֽד׃ |
به چه چیز مرد جوان راه خود را پاک میسازد؟ به نگاه داشتنش موافق کلام تو. | ۹ 9 |
בַּמֶּ֣ה יְזַכֶּה־נַּ֭עַר אֶת־אָרְח֑וֹ לִ֝שְׁמֹ֗ר כִּדְבָרֶֽךָ׃ |
به تمامی دل تو را طلبیدم. مگذار که از اوامر توگمراه شوم. | ۱۰ 10 |
בְּכָל־לִבִּ֥י דְרַשְׁתִּ֑יךָ אַל־תַּ֝שְׁגֵּ֗נִי מִמִּצְוֺתֶֽיךָ׃ |
کلام تو را در دل خود مخفی داشتم که مبادا به تو گناه ورزم. | ۱۱ 11 |
בְּ֭לִבִּי צָפַ֣נְתִּי אִמְרָתֶ֑ךָ לְ֝מַ֗עַן לֹ֣א אֶֽחֱטָא־לָֽךְ׃ |
ای خداوند تومتبارک هستی فرایض خود را به من بیاموز. | ۱۲ 12 |
בָּר֖וּךְ אַתָּ֥ה יְהוָ֗ה לַמְּדֵ֥נִי חֻקֶּֽיךָ׃ |
به لب های خود بیان کردم تمامی داوری های دهان تو را. | ۱۳ 13 |
בִּשְׂפָתַ֥י סִפַּ֑רְתִּי כֹּ֝֗ל מִשְׁפְּטֵי־פִֽיךָ׃ |
در طریق شهادات تو شادمانم. | ۱۴ 14 |
בְּדֶ֖רֶךְ עֵדְוֺתֶ֥יךָ שַׂ֗שְׂתִּי כְּעַ֣ל כָּל־הֽוֹן׃ |
چنانکه در هر قسم توانگری، در وصایای توتفکر میکنم و به طریق های تو نگران خواهم بود. | ۱۵ 15 |
בְּפִקֻּדֶ֥יךָ אָשִׂ֑יחָה וְ֝אַבִּ֗יטָה אֹרְחֹתֶֽיךָ׃ |
از فرایض تو لذت میبرم، پس کلام تو رافراموش نخواهم کرد. | ۱۶ 16 |
בְּחֻקֹּתֶ֥יךָ אֶֽשְׁתַּעֲשָׁ֑ע לֹ֭א אֶשְׁכַּ֣ח דְּבָרֶֽךָ׃ |
به بنده خود احسان بنما تا زنده شوم و کلام تو را حفظ نمایم. | ۱۷ 17 |
גְּמֹ֖ל עַֽל־עַבְדְּךָ֥ אֶֽחְיֶ֗ה וְאֶשְׁמְרָ֥ה דְבָרֶֽךָ׃ |
چشمان مرا بگشا تا ازشریعت تو چیزهای عجیب بینم. | ۱۸ 18 |
גַּל־עֵינַ֥י וְאַבִּ֑יטָה נִ֝פְלָא֗וֹת מִתּוֹרָתֶֽךָ׃ |
من در زمین غریب هستم. اوامر خود را از من مخفی مدار. | ۱۹ 19 |
גֵּ֣ר אָנֹכִ֣י בָאָ֑רֶץ אַל־תַּסְתֵּ֥ר מִ֝מֶּ֗נִּי מִצְוֺתֶֽיךָ׃ |
جان من شکسته میشود از اشتیاق داوریهای تو در هر وقت. | ۲۰ 20 |
גָּרְסָ֣ה נַפְשִׁ֣י לְתַאֲבָ֑ה אֶֽל־מִשְׁפָּטֶ֥יךָ בְכָל־עֵֽת׃ |
متکبران ملعون را توبیخ نمودی، که از اوامر تو گمراه میشوند. | ۲۱ 21 |
גָּ֭עַרְתָּ זֵדִ֣ים אֲרוּרִ֑ים הַ֝שֹּׁגִים מִמִּצְוֺתֶֽיךָ׃ |
ننگ ورسوایی را از من بگردان، زیرا که شهادات تو راحفظ کردهام. | ۲۲ 22 |
גַּ֣ל מֵֽ֭עָלַי חֶרְפָּ֣ה וָב֑וּז כִּ֖י עֵדֹתֶ֣יךָ נָצָֽרְתִּי׃ |
سروران نیز نشسته، به ضد من سخنگفتند. لیکن بنده تو در فرایض تو تفکرمی کند. | ۲۳ 23 |
גַּ֤ם יָֽשְׁב֣וּ שָׂ֭רִים בִּ֣י נִדְבָּ֑רוּ עַ֝בְדְּךָ֗ יָשִׂ֥יחַ בְּחֻקֶּֽיךָ׃ |
شهادات تو نیز ابتهاج من و مشورت دهندگان من بودهاند. | ۲۴ 24 |
גַּֽם־עֵ֭דֹתֶיךָ שַׁעֲשֻׁעָ֗י אַנְשֵׁ֥י עֲצָתִֽי׃ |
جان من به خاک چسبیده است. مرا موافق کلام خود زنده ساز. | ۲۵ 25 |
דָּֽבְקָ֣ה לֶעָפָ֣ר נַפְשִׁ֑י חַ֝יֵּ֗נִי כִּדְבָרֶֽךָ׃ |
راههای خود را ذکر کردم و مرا اجابت نمودی. پس فرایض خویش را به من بیاموز. | ۲۶ 26 |
דְּרָכַ֣י סִ֭פַּרְתִּי וַֽתַּעֲנֵ֗נִי לַמְּדֵ֥נִי חֻקֶּֽיךָ׃ |
طریق وصایای خود را به من بفهمان و در کارهای عجیب تو تفکر خواهم نمود. | ۲۷ 27 |
דֶּֽרֶךְ־פִּקּוּדֶ֥יךָ הֲבִינֵ֑נִי וְ֝אָשִׂ֗יחָה בְּנִפְלְאוֹתֶֽיךָ׃ |
جان من از حزن گداخته میشود. مرا موافق کلام خود برپا بدار. | ۲۸ 28 |
דָּלְפָ֣ה נַ֭פְשִׁי מִתּוּגָ֑ה קַ֝יְּמֵ֗נִי כִּדְבָרֶֽךָ׃ |
راه دروغ را از من دور کن و شریعت خود را به من عنایت فرما. | ۲۹ 29 |
דֶּֽרֶךְ־שֶׁ֭קֶר הָסֵ֣ר מִמֶּ֑נִּי וְֽתוֹרָתְךָ֥ חָנֵּֽנִי׃ |
طریق راستی رااختیار کردم و داوریهای تو را پیش خود گذاشتم. | ۳۰ 30 |
דֶּֽרֶךְ־אֱמוּנָ֥ה בָחָ֑רְתִּי מִשְׁפָּטֶ֥יךָ שִׁוִּֽיתִי׃ |
به شهادات تو چسبیدم. ای خداوند مرا خجل مساز. | ۳۱ 31 |
דָּבַ֥קְתִּי בְעֵֽדְוֺתֶ֑יךָ יְ֝הוָ֗ה אַל־תְּבִישֵֽׁנִי׃ |
در طریق اوامر تو دوان خواهم رفت، وقتی که دل مرا وسعت دادی. | ۳۲ 32 |
דֶּֽרֶךְ־מִצְוֺתֶ֥יךָ אָר֑וּץ כִּ֖י תַרְחִ֣יב לִבִּֽי׃ |
ای خداوند طریق فرایض خود را به من بیاموز. پس آنها را تا به آخر نگاه خواهم داشت. | ۳۳ 33 |
הוֹרֵ֣נִי יְ֭הוָה דֶּ֥רֶךְ חֻקֶּ֗יךָ וְאֶצְּרֶ֥נָּה עֵֽקֶב׃ |
مرا فهم بده و شریعت تو را نگاه خواهم داشت و آن را به تمامی دل خود حفظ خواهم نمود. | ۳۴ 34 |
הֲ֭בִינֵנִי וְאֶצְּרָ֥ה תֽוֹרָתֶ֗ךָ וְאֶשְׁמְרֶ֥נָּה בְכָל־לֵֽב׃ |
مرا در سبیل اوامر خود سالک گردان زیرا که درآن رغبت دارم. | ۳۵ 35 |
הַ֭דְרִיכֵנִי בִּנְתִ֣יב מִצְוֺתֶ֑יךָ כִּי־ב֥וֹ חָפָֽצְתִּי׃ |
دل مرا به شهادات خود مایل گردان و نه به سوی طمع. | ۳۶ 36 |
הַט־לִ֭בִּי אֶל־עֵדְוֺתֶ֗יךָ וְאַ֣ל אֶל־בָּֽצַע׃ |
چشمانم را از دیدن بطالت برگردان و در طریق خود مرا زنده ساز. | ۳۷ 37 |
הַעֲבֵ֣ר עֵ֭ינַי מֵרְא֣וֹת שָׁ֑וְא בִּדְרָכֶ֥ךָ חַיֵּֽנִי׃ |
کلام خود را بر بنده خویش استوار کن، که به ترس تو سپرده شده است. | ۳۸ 38 |
הָקֵ֣ם לְ֭עַבְדְּךָ אִמְרָתֶ֑ךָ אֲ֝שֶׁ֗ר לְיִרְאָתֶֽךָ׃ |
ننگ مرا که از آن میترسم از من دور کن زیرا که داوریهای تو نیکواست. | ۳۹ 39 |
הַעֲבֵ֣ר חֶ֭רְפָּתִי אֲשֶׁ֣ר יָגֹ֑רְתִּי כִּ֖י מִשְׁפָּטֶ֣יךָ טוֹבִֽים׃ |
هان به وصایای تو اشتیاق دارم. به حسب عدالت خود مرا زنده ساز. | ۴۰ 40 |
הִ֭נֵּה תָּאַ֣בְתִּי לְפִקֻּדֶ֑יךָ בְּצִדְקָתְךָ֥ חַיֵּֽנִי׃ |
ای خداوند رحمهای تو به من برسد ونجات تو به حسب کلام تو. | ۴۱ 41 |
וִֽיבֹאֻ֣נִי חֲסָדֶ֣ךָ יְהוָ֑ה תְּ֝שֽׁוּעָתְךָ֗ כְּאִמְרָתֶֽךָ׃ |
تا بتوانم ملامت کننده خود را جواب دهم زیرا بر کلام تو توکل دارم. | ۴۲ 42 |
וְאֶֽעֱנֶ֣ה חֹרְפִ֣י דָבָ֑ר כִּֽי־בָ֝טַחְתִּי בִּדְבָרֶֽךָ׃ |
و کلام راستی را از دهانم بالکل مگیرزیرا که به داوریهای تو امیدوارم | ۴۳ 43 |
וְֽאַל־תַּצֵּ֬ל מִפִּ֣י דְבַר־אֱמֶ֣ת עַד־מְאֹ֑ד כִּ֖י לְמִשְׁפָּטֶ֣ךָ יִחָֽלְתִּי׃ |
و شریعت تورا دائم نگاه خواهم داشت تا ابدالاباد. | ۴۴ 44 |
וְאֶשְׁמְרָ֖ה תוֹרָתְךָ֥ תָמִ֗יד לְעוֹלָ֥ם וָעֶֽד׃ |
و به آزادی راه خواهم رفت زیرا که وصایای تو را طلبیدهام. | ۴۵ 45 |
וְאֶתְהַלְּכָ֥ה בָרְחָבָ֑ה כִּ֖י פִקֻּדֶ֣יךָ דָרָֽשְׁתִּי׃ |
و در شهادات تو به حضور پادشاهان سخن خواهم گفت و خجل نخواهم شد. | ۴۶ 46 |
וַאֲדַבְּרָ֣ה בְ֭עֵדֹתֶיךָ נֶ֥גֶד מְלָכִ֗ים וְלֹ֣א אֵבֽוֹשׁ׃ |
و ازوصایای تو تلذذ خواهم یافت که آنها را دوست میدارم. | ۴۷ 47 |
וְאֶשְׁתַּֽעֲשַׁ֥ע בְּמִצְוֺתֶ֗יךָ אֲשֶׁ֣ר אָהָֽבְתִּי׃ |
و دستهای خود را به اوامر تو که دوست میدارم بر خواهم افراشت و در فرایض تو تفکر خواهم نمود. | ۴۸ 48 |
וְאֶשָּֽׂא־כַפַּ֗י אֶֽל־מִ֭צְוֺתֶיךָ אֲשֶׁ֥ר אָהָ֗בְתִּי וְאָשִׂ֥יחָה בְחֻקֶּֽיךָ׃ |
کلام خود را با بنده خویش به یاد آور که مرا بر آن امیدوار گردانیدی. | ۴۹ 49 |
זְכֹר־דָּבָ֥ר לְעַבְדֶּ֑ךָ עַ֝֗ל אֲשֶׁ֣ר יִֽחַלְתָּֽנִי׃ |
این در مصیبتم تسلی من است زیرا قول تو مرا زنده ساخت. | ۵۰ 50 |
זֹ֣את נֶחָמָתִ֣י בְעָנְיִ֑י כִּ֖י אִמְרָתְךָ֣ חִיָּֽתְנִי׃ |
متکبران مرا بسیار استهزا کردند، لیکن ازشریعت تو رو نگردانیدم. | ۵۱ 51 |
זֵ֭דִים הֱלִיצֻ֣נִי עַד־מְאֹ֑ד מִ֝תּֽוֹרָתְךָ֗ לֹ֣א נָטִֽיתִי׃ |
ای خداوندداوریهای تو را از قدیم به یاد آوردم و خویشتن راتسلی دادم. | ۵۲ 52 |
זָ֘כַ֤רְתִּי מִשְׁפָּטֶ֖יךָ מֵעוֹלָ֥ם ׀ יְהוָ֗ה וָֽאֶתְנֶחָֽם׃ |
حدت خشم مرا درگرفته است، بهسبب شریرانی که شریعت تو را ترک کردهاند. | ۵۳ 53 |
זַלְעָפָ֣ה אֲ֭חָזַתְנִי מֵרְשָׁעִ֑ים עֹ֝זְבֵ֗י תּוֹרָתֶֽךָ׃ |
فرایض تو سرودهای من گردید، در خانه غربت من. | ۵۴ 54 |
זְ֭מִרוֹת הָֽיוּ־לִ֥י חֻקֶּ֗יךָ בְּבֵ֣ית מְגוּרָֽי׃ |
ای خداوند نام تو را در شب به یادآوردم و شریعت تو را نگاه داشتم. | ۵۵ 55 |
זָ֘כַ֤רְתִּי בַלַּ֣יְלָה שִׁמְךָ֣ יְהוָ֑ה וָֽ֝אֶשְׁמְרָ֗ה תּוֹרָתֶֽךָ׃ |
این بهره من گردید، زیرا که وصایای تو را نگاه داشتم. | ۵۶ 56 |
זֹ֥את הָֽיְתָה־לִּ֑י כִּ֖י פִקֻּדֶ֣יךָ נָצָֽרְתִּי׃ |
خداوند نصیب من است. گفتم که کلام تو رانگاه خواهم داشت. | ۵۷ 57 |
חֶלְקִ֖י יְהוָ֥ה אָמַ֗רְתִּי לִשְׁמֹ֥ר דְּבָרֶֽיךָ׃ |
رضامندی تو را به تمامی دل خود طلبیدم. به حسب کلام خود بر من رحم فرما. | ۵۸ 58 |
חִלִּ֣יתִי פָנֶ֣יךָ בְכָל־לֵ֑ב חָ֝נֵּ֗נִי כְּאִמְרָתֶֽךָ׃ |
در راههای خود تفکر کردم و پایهای خود را به شهادات تو مایل ساختم. | ۵۹ 59 |
חִשַּׁ֥בְתִּי דְרָכָ֑י וָאָשִׁ֥יבָה רַ֝גְלַ֗י אֶל־עֵדֹתֶֽיךָ׃ |
شتابیدم ودرنگ نکردم تا اوامر تو را نگاه دارم. | ۶۰ 60 |
חַ֭שְׁתִּי וְלֹ֣א הִתְמַהְמָ֑הְתִּי לִ֝שְׁמֹ֗ר מִצְוֺתֶֽיךָ׃ |
ریسمانهای شریران مرا احاطه کرد، لیکن شریعت تو را فراموش نکردم. | ۶۱ 61 |
חֶבְלֵ֣י רְשָׁעִ֣ים עִוְּדֻ֑נִי תּֽ֝וֹרָתְךָ֗ לֹ֣א שָׁכָֽחְתִּי׃ |
در نصف شب برخاستم تا تو را حمد گویم برای داوریهای عدالت تو. | ۶۲ 62 |
חֲצֽוֹת־לַ֗יְלָה אָ֭קוּם לְהוֹד֣וֹת לָ֑ךְ עַ֝֗ל מִשְׁפְּטֵ֥י צִדְקֶֽךָ׃ |
من همه ترسندگانت را رفیق هستم، و آنانی را که وصایای تو را نگاه میدارند. | ۶۳ 63 |
חָבֵ֣ר אָ֭נִי לְכָל־אֲשֶׁ֣ר יְרֵא֑וּךָ וּ֝לְשֹׁמְרֵ֗י פִּקּוּדֶֽיךָ׃ |
ای خداوند زمین از رحمت تو پر است. فرایض خودرا به من بیاموز. | ۶۴ 64 |
חַסְדְּךָ֣ יְ֭הוָה מָלְאָ֥ה הָאָ֗רֶץ חֻקֶּ֥יךָ לַמְּדֵֽנִי׃ |
با بنده خود احسان نمودی، ای خداوندموافق کلام خویش. | ۶۵ 65 |
ט֭וֹב עָשִׂ֣יתָ עִֽם־עַבְדְּךָ֑ יְ֝הוָ֗ה כִּדְבָרֶֽךָ׃ |
خردمندی نیکو و معرفت را به من بیاموز زیرا که به اوامر تو ایمان آوردم. | ۶۶ 66 |
ט֤וּב טַ֣עַם וָדַ֣עַת לַמְּדֵ֑נִי כִּ֖י בְמִצְוֺתֶ֣יךָ הֶאֱמָֽנְתִּי׃ |
قبل از آنکه مصیبت را ببینم من گمراه شدم لیکن الان کلام تو را نگاه داشتم. | ۶۷ 67 |
טֶ֣רֶם אֶ֭עֱנֶה אֲנִ֣י שֹׁגֵ֑ג וְ֝עַתָּ֗ה אִמְרָתְךָ֥ שָׁמָֽרְתִּי׃ |
تو نیکو هستی و نیکویی میکنی. فرایض خود را به من بیاموز. | ۶۸ 68 |
טוֹב־אַתָּ֥ה וּמֵטִ֗יב לַמְּדֵ֥נִי חֻקֶּֽיךָ׃ |
متکبران بر من دروغ بستند. و اما من به تمامی دل وصایای تو را نگاه داشتم. | ۶۹ 69 |
טָפְל֬וּ עָלַ֣י שֶׁ֣קֶר זֵדִ֑ים אֲ֝נִ֗י בְּכָל־לֵ֤ב ׀ אֱצֹּ֬ר פִּקּוּדֶֽיךָ׃ |
دل ایشان مثل پیه فربه است. و اما من در شریعت تو تلذذمی یابم. | ۷۰ 70 |
טָפַ֣שׁ כַּחֵ֣לֶב לִבָּ֑ם אֲ֝נִ֗י תּוֹרָתְךָ֥ שִֽׁעֲשָֽׁעְתִּי׃ |
مرا نیکو است که مصیبت را دیدم، تافرایض تو را بیاموزم. | ۷۱ 71 |
טֽוֹב־לִ֥י כִֽי־עֻנֵּ֑יתִי לְ֝מַ֗עַן אֶלְמַ֥ד חֻקֶּֽיךָ׃ |
شریعت دهان تو برای من بهتر است از هزاران طلا و نقره. | ۷۲ 72 |
טֽוֹב־לִ֥י תֽוֹרַת־פִּ֑יךָ מֵ֝אַלְפֵ֗י זָהָ֥ב וָכָֽסֶף׃ |
دستهای تو مرا ساخته و آفریده است. مرافهیم گردان تا اوامر تو را بیاموزم. | ۷۳ 73 |
יָדֶ֣יךָ עָ֭שׂוּנִי וַֽיְכוֹנְנ֑וּנִי הֲ֝בִינֵ֗נִי וְאֶלְמְדָ֥ה מִצְוֺתֶֽיךָ׃ |
ترسندگان توچون مرا بینند شادمان گردند زیرا به کلام توامیدوار هستم. | ۷۴ 74 |
יְ֭רֵאֶיךָ יִרְא֣וּנִי וְיִשְׂמָ֑חוּ כִּ֖י לִדְבָרְךָ֣ יִחָֽלְתִּי׃ |
ای خداوند دانستهام که داوریهای تو عدل است، و برحق مرا مصیبت دادهای. | ۷۵ 75 |
יָדַ֣עְתִּי יְ֭הוָה כִּי־צֶ֣דֶק מִשְׁפָּטֶ֑יךָ וֶ֝אֱמוּנָ֗ה עִנִּיתָֽנִי׃ |
پس رحمت تو برای تسلی من بشود، موافق کلام تو با بنده خویش. | ۷۶ 76 |
יְהִי־נָ֣א חַסְדְּךָ֣ לְנַחֲמֵ֑נִי כְּאִמְרָתְךָ֥ לְעַבְדֶּֽךָ׃ |
رحمت های توبه من برسد تا زنده شوم زیرا که شریعت تو تلذذمن است. | ۷۷ 77 |
יְבֹא֣וּנִי רַחֲמֶ֣יךָ וְאֶֽחְיֶ֑ה כִּי־תֽ֝וֹרָתְךָ֗ שַֽׁעֲשֻׁעָֽי׃ |
متکبران خجل شوند زیرا به دروغ مرا اذیت رسانیدند. و اما من در وصایای تو تفکرمی کنم. | ۷۸ 78 |
יֵבֹ֣שׁוּ זֵ֭דִים כִּי־שֶׁ֣קֶר עִוְּת֑וּנִי אֲ֝נִ֗י אָשִׂ֥יחַ בְּפִקּוּדֶֽיךָ׃ |
ترسندگان تو به من رجوع کنند و آنانی که شهادات تو را میدانند. | ۷۹ 79 |
יָשׁ֣וּבוּ לִ֣י יְרֵאֶ֑יךָ וידעו עֵדֹתֶֽיךָ׃ |
دل من در فرایض تو کامل شود، تا خجل نشوم. | ۸۰ 80 |
יְהִֽי־לִבִּ֣י תָמִ֣ים בְּחֻקֶּ֑יךָ לְ֝מַ֗עַן לֹ֣א אֵבֽוֹשׁ׃ |
جان من برای نجات تو کاهیده میشود. لیکن به کلام تو امیدوار هستم. | ۸۱ 81 |
כָּלְתָ֣ה לִתְשׁוּעָתְךָ֣ נַפְשִׁ֑י לִדְבָרְךָ֥ יִחָֽלְתִּי׃ |
چشمان من برای کلام تو تار گردیده است و میگویم کی مراتسلی خواهی داد. | ۸۲ 82 |
כָּל֣וּ עֵ֭ינַי לְאִמְרָתֶ֑ךָ לֵ֝אמֹ֗ר מָתַ֥י תְּֽנַחֲמֵֽנִי׃ |
زیرا که مثل مشک در دودگردیدهام. لیکن فرایض تو را فراموش نکردهام. | ۸۳ 83 |
כִּֽי־הָ֭יִיתִי כְּנֹ֣אד בְּקִיט֑וֹר חֻ֝קֶּ֗יךָ לֹ֣א שָׁכָֽחְתִּי׃ |
چند است روزهای بنده تو؟ و کی بر جفاکنندگانم داوری خواهی نمود؟ | ۸۴ 84 |
כַּמָּ֥ה יְמֵֽי־עַבְדֶּ֑ךָ מָתַ֬י תַּעֲשֶׂ֖ה בְרֹדְפַ֣י מִשְׁפָּֽט׃ |
متکبران برای من حفرهها زدند زیرا که موافق شریعت تونیستند. | ۸۵ 85 |
כָּֽרוּ־לִ֣י זֵדִ֣ים שִׁיח֑וֹת אֲ֝שֶׁ֗ר לֹ֣א כְתוֹרָתֶֽךָ׃ |
تمامی اوامر تو امین است. بر من ناحق جفا کردند. پس مرا امداد فرما. | ۸۶ 86 |
כָּל־מִצְוֺתֶ֥יךָ אֱמוּנָ֑ה שֶׁ֖קֶר רְדָפ֣וּנִי עָזְרֵֽנִי׃ |
نزدیک بود که مرا از زمین نابود سازند. اما من وصایای تو را ترک نکردم. | ۸۷ 87 |
כִּ֭מְעַט כִּלּ֣וּנִי בָאָ֑רֶץ וַ֝אֲנִ֗י לֹא־עָזַ֥בְתִּי פִקֻּודֶֽיךָ׃ |
به حسب رحمت خود مرا زنده ساز تاشهادات دهان تو را نگاه دارم. | ۸۸ 88 |
כְּחַסְדְּךָ֥ חַיֵּ֑נִי וְ֝אֶשְׁמְרָ֗ה עֵד֥וּת פִּֽיךָ׃ |
ای خداوند کلام تو تا ابدالاباد در آسمانهاپایدار است. | ۸۹ 89 |
לְעוֹלָ֥ם יְהוָ֑ה דְּ֝בָרְךָ֗ נִצָּ֥ב בַּשָּׁמָֽיִם׃ |
امانت تو نسلا بعد نسل است. زمین را آفریدهای و پایدار میماند. | ۹۰ 90 |
לְדֹ֣ר וָ֭דֹר אֱמֽוּנָתֶ֑ךָ כּוֹנַ֥נְתָּ אֶ֝֗רֶץ וַֽתַּעֲמֹֽד׃ |
برای داوریهای تو تا امروز ایستادهاند زیرا که همه بنده تو هستند. | ۹۱ 91 |
לְֽ֭מִשְׁפָּטֶיךָ עָמְד֣וּ הַיּ֑וֹם כִּ֖י הַכֹּ֣ל עֲבָדֶֽיךָ׃ |
اگر شریعت تو تلذذ من نمی بود، هرآینه در مذلت خود هلاک میشدم. | ۹۲ 92 |
לוּלֵ֣י ת֭וֹרָתְךָ שַׁעֲשֻׁעָ֑י אָ֝֗ז אָבַ֥דְתִּי בְעָנְיִֽי׃ |
وصایای تو را تا به ابد فراموش نخواهم کردزیرا به آنها مرا زنده ساختهای. | ۹۳ 93 |
לְ֭עוֹלָם לֹא־אֶשְׁכַּ֣ח פִּקּוּדֶ֑יךָ כִּ֥י בָ֝֗ם חִיִּיתָֽנִי׃ |
من از آن توهستم مرا نجات ده زیرا که وصایای تو را طلبیدم. | ۹۴ 94 |
לְֽךָ־אֲ֭נִי הוֹשִׁיעֵ֑נִי כִּ֖י פִקּוּדֶ֣יךָ דָרָֽשְׁתִּי׃ |
شریران برای من انتظار کشیدند تا مرا هلاک کنند. لیکن در شهادات تو تامل میکنم. | ۹۵ 95 |
לִ֤י קִוּ֣וּ רְשָׁעִ֣ים לְאַבְּדֵ֑נִי עֵ֝דֹתֶ֗יךָ אֶתְבּוֹנָֽן׃ |
برای هر کمالی انتهایی دیدم، لیکن حکم تو بینهایت وسیع است. | ۹۶ 96 |
לְֽכָל תִּ֭כְלָה רָאִ֣יתִי קֵ֑ץ רְחָבָ֖ה מִצְוָתְךָ֣ מְאֹֽד׃ |
شریعت تو را چقدر دوست میدارم. | ۹۷ 97 |
מָֽה־אָהַ֥בְתִּי תוֹרָתֶ֑ךָ כָּל־הַ֝יּ֗וֹם הִ֣יא שִׂיחָתִֽי׃ |
اوامر تو مرا ازدشمنانم حکیم تر ساخته است زیرا که همیشه نزد من میباشد. | ۹۸ 98 |
מֵ֭אֹ֣יְבַי תְּחַכְּמֵ֣נִי מִצְוֺתֶ֑ךָ כִּ֖י לְעוֹלָ֣ם הִיא־לִֽי׃ |
از جمیع معلمان خود فهیم ترشدم زیرا که شهادات تو تفکر من است. | ۹۹ 99 |
מִכָּל־מְלַמְּדַ֥י הִשְׂכַּ֑לְתִּי כִּ֥י עֵ֝דְוֺתֶ֗יךָ שִׂ֣יחָה לִֽֿי׃ |
ازمشایخ خردمندتر شدم زیرا که وصایای تو رانگاه داشتم. | ۱۰۰ 100 |
מִזְּקֵנִ֥ים אֶתְבּוֹנָ֑ן כִּ֖י פִקּוּדֶ֣יךָ נָצָֽרְתִּי׃ |
پایهای خود را از هر راه بد نگاه داشتم تا آن که کلام تو را حفظ کنم. | ۱۰۱ 101 |
מִכָּל־אֹ֣רַח רָ֭ע כָּלִ֣אתִי רַגְלָ֑י לְ֝מַ֗עַן אֶשְׁמֹ֥ר דְּבָרֶֽךָ׃ |
ازداوریهای تو رو برنگردانیدم، زیرا که تو مرا تعلیم دادی. | ۱۰۲ 102 |
מִמִּשְׁפָּטֶ֥יךָ לֹא־סָ֑רְתִּי כִּֽי־אַ֝תָּ֗ה הוֹרֵתָֽנִי׃ |
کلام تو به مذاق من چه شیرین است وبه دهانم از عسل شیرین تر. | ۱۰۳ 103 |
מַה־נִּמְלְצ֣וּ לְ֭חִכִּי אִמְרָתֶ֗ךָ מִדְּבַ֥שׁ לְפִֽי׃ |
از وصایای توفطانت را تحصیل کردم. بنابراین هر راه دروغ رامکروه میدارم. | ۱۰۴ 104 |
מִפִּקּוּדֶ֥יךָ אֶתְבּוֹנָ֑ן עַל־כֵּ֝֗ן שָׂנֵ֤אתִי ׀ כָּל־אֹ֬רַח שָֽׁקֶר׃ |
کلام تو برای پایهای من چراغ، و برای راههای من نور است. | ۱۰۵ 105 |
נֵר־לְרַגְלִ֥י דְבָרֶ֑ךָ וְ֝א֗וֹר לִנְתִיבָתִֽי׃ |
قسم خوردم و آن راوفا خواهم نمود که داوریهای عدالت تو را نگاه خواهم داشت. | ۱۰۶ 106 |
נִשְׁבַּ֥עְתִּי וָאֲקַיֵּ֑מָה לִ֝שְׁמֹ֗ר מִשְׁפְּטֵ֥י צִדְקֶֽךָ׃ |
بسیار ذلیل شدهام. ای خداوند، موافق کلام خود مرا زنده ساز! | ۱۰۷ 107 |
נַעֲנֵ֥יתִי עַד־מְאֹ֑ד יְ֝הוָ֗ה חַיֵּ֥נִי כִדְבָרֶֽךָ׃ |
ای خداوند هدایای تبرعی دهان مرا منظور فرما وداوریهای خود را به من بیاموز. | ۱۰۸ 108 |
נִדְב֣וֹת פִּ֭י רְצֵה־נָ֣א יְהוָ֑ה וּֽמִשְׁפָּטֶ֥יךָ לַמְּדֵֽנִי׃ |
جان من همیشه در کف من است، لیکن شریعت تو رافراموش نمی کنم. | ۱۰۹ 109 |
נַפְשִׁ֣י בְכַפִּ֣י תָמִ֑יד וְ֝תֽוֹרָתְךָ֗ לֹ֣א שָׁכָֽחְתִּי׃ |
شریران برای من دام گذاشتهاند، اما از وصایای تو گمراه نشدم. | ۱۱۰ 110 |
נָתְנ֬וּ רְשָׁעִ֣ים פַּ֣ח לִ֑י וּ֝מִפִּקּוּדֶ֗יךָ לֹ֣א תָעִֽיתִי׃ |
شهادات تو را تا به ابد میراث خود ساختهام زیرا که آنها شادمانی دل من است. | ۱۱۱ 111 |
נָחַ֣לְתִּי עֵדְוֺתֶ֣יךָ לְעוֹלָ֑ם כִּֽי־שְׂשׂ֖וֹן לִבִּ֣י הֵֽמָּה׃ |
دل خود رابرای بجا آوردن فرایض تو مایل ساختم، تاابدالاباد و تا نهایت. | ۱۱۲ 112 |
נָטִ֣יתִי לִ֭בִּי לַעֲשׂ֥וֹת חֻקֶּ֗יךָ לְעוֹלָ֥ם עֵֽקֶב׃ |
مردمان دو رو را مکروه داشتهام، لیکن شریعت تو را دوست میدارم. | ۱۱۳ 113 |
סֵעֲפִ֥ים שָׂנֵ֑אתִי וְֽתוֹרָתְךָ֥ אָהָֽבְתִּי׃ |
ستر و سپر من تو هستی. به کلام تو انتظار میکشم. | ۱۱۴ 114 |
סִתְרִ֣י וּמָגִנִּ֣י אָ֑תָּה לִדְבָרְךָ֥ יִחָֽלְתִּי׃ |
ای بدکاران، از من دور شوید! و اوامر خدای خویش را نگاه خواهم داشت. | ۱۱۵ 115 |
סֽוּרוּ־מִמֶּ֥נִּי מְרֵעִ֑ים וְ֝אֶצְּרָ֗ה מִצְוֺ֥ת אֱלֹהָֽי׃ |
مرا به حسب کلام خود تایید کن تا زنده شوم و از امید خود خجل نگردم. | ۱۱۶ 116 |
סָמְכֵ֣נִי כְאִמְרָתְךָ֣ וְאֶֽחְיֶ֑ה וְאַל־תְּ֝בִישֵׁ֗נִי מִשִּׂבְרִֽי׃ |
مرا تقویت کن تا رستگار گردم و برفرایض تو دائم نظر نمایم. | ۱۱۷ 117 |
סְעָדֵ֥נִי וְאִוָּשֵׁ֑עָה וְאֶשְׁעָ֖ה בְחֻקֶּ֣יךָ תָמִֽיד׃ |
همه کسانی را که از فرایض تو گمراه شدهاند، حقیر شمردهای زیراکه مکر ایشان دروغ است. | ۱۱۸ 118 |
סָ֭לִיתָ כָּל־שׁוֹגִ֣ים מֵחֻקֶּ֑יךָ כִּי־שֶׁ֝֗קֶר תַּרְמִיתָֽם׃ |
جمیع شریران زمین را مثل درد هلاک میکنی. بنابراین شهادات تو را دوست میدارم. | ۱۱۹ 119 |
סִגִ֗ים הִשְׁבַּ֥תָּ כָל־רִשְׁעֵי־אָ֑רֶץ לָ֝כֵ֗ן אָהַ֥בְתִּי עֵדֹתֶֽיךָ׃ |
موی بدن من از خوف تو برخاسته است و از داوریهای تو ترسیدم. | ۱۲۰ 120 |
סָמַ֣ר מִפַּחְדְּךָ֣ בְשָׂרִ֑י וּֽמִמִּשְׁפָּטֶ֥יךָ יָרֵֽאתִי׃ |
داد و عدالت را بهجا آوردم. مرا به ظلم کنندگانم تسلیم منما. | ۱۲۱ 121 |
עָ֭שִׂיתִי מִשְׁפָּ֣ט וָצֶ֑דֶק בַּל־תַּ֝נִּיחֵ֗נִי לְעֹֽשְׁקָֽי׃ |
برای سعادت بنده خود ضامن شو تا متکبران بر من ظلم نکنند. | ۱۲۲ 122 |
עֲרֹ֣ב עַבְדְּךָ֣ לְט֑וֹב אַֽל־יַעַשְׁקֻ֥נִי זֵדִֽים׃ |
چشمانم برای نجات تو تار شده است و برای کلام عدالت تو. | ۱۲۳ 123 |
עֵ֭ינַי כָּל֣וּ לִֽישׁוּעָתֶ֑ךָ וּלְאִמְרַ֥ת צִדְקֶֽךָ׃ |
با بنده خویش موافق رحمانیتت عمل نما و فرایض خود را به من بیاموز. | ۱۲۴ 124 |
עֲשֵׂ֖ה עִם־עַבְדְּךָ֥ כְחַסְדֶּ֗ךָ וְחֻקֶּ֥יךָ לַמְּדֵֽנִי׃ |
من بنده تو هستم. مرا فهیم گردان تاشهادات تو را دانسته باشم. | ۱۲۵ 125 |
עַבְדְּךָ־אָ֥נִי הֲבִינֵ֑נִי וְ֝אֵדְעָ֗ה עֵדֹתֶֽיךָ׃ |
وقت است که خداوند عمل کند زیرا که شریعت تو را باطل نمودهاند. | ۱۲۶ 126 |
עֵ֭ת לַעֲשׂ֣וֹת לַיהוָ֑ה הֵ֝פֵ֗רוּ תּוֹרָתֶֽךָ׃ |
بنابراین، اوامر تو را دوست میدارم، زیادتر از طلا و زر خالص. | ۱۲۷ 127 |
עַל־כֵּ֭ן אָהַ֣בְתִּי מִצְוֺתֶ֑יךָ מִזָּהָ֥ב וּמִפָּֽז׃ |
بنابراین، همه وصایای تو را در هر چیز راست میدانم، وهر راه دروغ را مکروه میدارم. | ۱۲۸ 128 |
עַל־כֵּ֤ן ׀ כָּל־פִּקּ֣וּדֵי כֹ֣ל יִשָּׁ֑רְתִּי כָּל־אֹ֖רַח שֶׁ֣קֶר שָׂנֵֽאתִי׃ |
شهادات تو عجیب است. ازین سبب جان من آنها را نگاه میدارد. | ۱۲۹ 129 |
פְּלָא֥וֹת עֵדְוֺתֶ֑יךָ עַל־כֵּ֝֗ן נְצָרָ֥תַם נַפְשִֽׁי׃ |
کشف کلام تو نورمی بخشد و ساده دلان را فهیم میگرداند. | ۱۳۰ 130 |
פֵּ֖תַח דְּבָרֶ֥יךָ יָאִ֗יר מֵבִ֥ין פְּתָיִֽים׃ |
دهان خود را نیکو باز کرده، نفس زدم زیرا که مشتاق وصایای تو بودم. | ۱۳۱ 131 |
פִּֽי־פָ֭עַרְתִּי וָאֶשְׁאָ֑פָה כִּ֖י לְמִצְוֺתֶ֣יךָ יָאָֽבְתִּי׃ |
بر من نظر کن و کرم فرما، برحسب عادت تو به آنانی که نام تو رادوست میدارند. | ۱۳۲ 132 |
פְּנֵה־אֵלַ֥י וְחָנֵּ֑נִי כְּ֝מִשְׁפָּ֗ט לְאֹהֲבֵ֥י שְׁמֶֽךָ׃ |
قدم های مرا در کلام خودت پایدار ساز، تا هیچ بدی بر من تسلط نیابد. | ۱۳۳ 133 |
פְּ֭עָמַי הָכֵ֣ן בְּאִמְרָתֶ֑ךָ וְֽאַל־תַּשְׁלֶט ־בִּ֥י כָל־אָֽוֶן׃ |
مرا از ظلم انسان خلاصی ده، تا وصایای تورا نگاه دارم. | ۱۳۴ 134 |
פְּ֭דֵנִי מֵעֹ֣שֶׁק אָדָ֑ם וְ֝אֶשְׁמְרָ֗ה פִּקּוּדֶֽיךָ׃ |
روی خود را بر بنده خود روشن ساز، و فرایض خود را به من بیاموز. | ۱۳۵ 135 |
פָּ֭נֶיךָ הָאֵ֣ר בְּעַבְדֶּ֑ךָ וְ֝לַמְּדֵ֗נִי אֶת־חֻקֶּֽיךָ׃ |
نهرهای آب از چشمانم جاری است زیرا که شریعت تو رانگاه نمی دارند. | ۱۳۶ 136 |
פַּלְגֵי־מַ֭יִם יָרְד֣וּ עֵינָ֑י עַ֝֗ל לֹא־שָׁמְר֥וּ תוֹרָתֶֽךָ׃ |
ای خداوند تو عادل هستی و داوریهای تو راست است. | ۱۳۷ 137 |
צַדִּ֣יק אַתָּ֣ה יְהוָ֑ה וְ֝יָשָׁ֗ר מִשְׁפָּטֶֽיךָ׃ |
شهادات خود را به راستی امر فرمودی و به امانت الی نهایت. | ۱۳۸ 138 |
צִ֭וִּיתָ צֶ֣דֶק עֵדֹתֶ֑יךָ וֶֽאֱמוּנָ֥ה מְאֹֽד׃ |
غیرت من مرا هلاک کرده است زیرا که دشمنان من کلام تورا فراموش کردهاند. | ۱۳۹ 139 |
צִמְּתַ֥תְנִי קִנְאָתִ֑י כִּֽי־שָׁכְח֖וּ דְבָרֶ֣יךָ צָרָֽי׃ |
کلام تو بینهایت مصفی است و بنده تو آن را دوست میدارد. | ۱۴۰ 140 |
צְרוּפָ֖ה אִמְרָתְךָ֥ מְאֹ֗ד וְֽעַבְדְּךָ֥ אֲהֵבָֽהּ׃ |
من کوچک و حقیر هستم، اما وصایای تو را فراموش نکردم. | ۱۴۱ 141 |
צָעִ֣יר אָנֹכִ֣י וְנִבְזֶ֑ה פִּ֝קֻּדֶ֗יךָ לֹ֣א שָׁכָֽחְתִּי׃ |
عدالت تو عدل است تا ابدالاباد وشریعت تو راست است. | ۱۴۲ 142 |
צִדְקָתְךָ֣ צֶ֣דֶק לְעוֹלָ֑ם וְֽתוֹרָתְךָ֥ אֱמֶֽת׃ |
تنگی و ضیق مرا درگرفته است، اما اوامر تو تلذذ من است. | ۱۴۳ 143 |
צַר־וּמָצ֥וֹק מְצָא֑וּנִי מִ֝צְוֺתֶ֗יךָ שַׁעֲשֻׁעָֽי׃ |
شهادات تو عادل است تا ابدالاباد. مرا فهیم گردان تا زنده شوم. | ۱۴۴ 144 |
צֶ֖דֶק עֵדְוֺתֶ֥יךָ לְעוֹלָ֗ם הֲבִינֵ֥נִי וְאֶחְיֶֽה׃ |
به تمامی دل خواندهام. ای خداوند مراجواب ده تا فرایض تو را نگاه دارم! | ۱۴۵ 145 |
קָרָ֣אתִי בְכָל־לֵ֭ב עֲנֵ֥נִי יְהוָ֗ה חֻקֶּ֥יךָ אֶצֹּֽרָה׃ |
تو راخواندهام، پس مرا نجات ده. و شهادات تو را نگاه خواهم داشت. | ۱۴۶ 146 |
קְרָאתִ֥יךָ הוֹשִׁיעֵ֑נִי וְ֝אֶשְׁמְרָ֗ה עֵדֹתֶֽיךָ׃ |
بر طلوع فجر سبقت جسته، استغاثه کردم، و کلام تو را انتظار کشیدم. | ۱۴۷ 147 |
קִדַּ֣מְתִּי בַ֭נֶּשֶׁף וָאֲשַׁוֵּ֑עָה לדבריך יִחָֽלְתִּי׃ |
چشمانم بر پاسهای شب سبقت جست، تا درکلام تو تفکر بنمایم. | ۱۴۸ 148 |
קִדְּמ֣וּ עֵ֭ינַי אַשְׁמֻר֑וֹת לָ֝שִׂ֗יחַ בְּאִמְרָתֶֽךָ׃ |
به حسب رحمت خود آواز مرا بشنو. ای خداوند موافق داوریهای خودمرا زنده ساز. | ۱۴۹ 149 |
ק֭וֹלִי שִׁמְעָ֣ה כְחַסְדֶּ֑ךָ יְ֝הוָ֗ה כְּֽמִשְׁפָּטֶ֥ךָ חַיֵּֽנִי׃ |
آنانی که درپی خباثت میروند، نزدیک میآیند، و از شریعت تو دورمی باشند. | ۱۵۰ 150 |
קָ֭רְבוּ רֹדְפֵ֣י זִמָּ֑ה מִתּוֹרָתְךָ֥ רָחָֽקוּ׃ |
ای خداوند تو نزدیک هستی وجمیع اوامر تو راست است. | ۱۵۱ 151 |
קָר֣וֹב אַתָּ֣ה יְהוָ֑ה וְֽכָל־מִצְוֺתֶ֥יךָ אֱמֶֽת׃ |
شهادات تو را اززمان پیش دانستهام که آنها را بنیان کردهای تاابدالاباد. | ۱۵۲ 152 |
קֶ֣דֶם יָ֭דַעְתִּי מֵעֵדֹתֶ֑יךָ כִּ֖י לְעוֹלָ֣ם יְסַדְתָּֽם׃ |
بر مذلت من نظر کن و مرا خلاصی ده زیراکه شریعت تو را فراموش نکردهام. | ۱۵۳ 153 |
רְאֵֽה־עָנְיִ֥י וְחַלְּצֵ֑נִי כִּי־תֽ֝וֹרָתְךָ֗ לֹ֣א שָׁכָֽחְתִּי׃ |
در دعوای من دادرسی فرموده، مرا نجات ده و به حسب کلام خویش مرا زنده ساز. | ۱۵۴ 154 |
רִיבָ֣ה רִ֭יבִי וּגְאָלֵ֑נִי לְאִמְרָתְךָ֥ חַיֵּֽנִי׃ |
نجات از شریران دور است زیرا که فرایض تو را نمی طلبند. | ۱۵۵ 155 |
רָח֣וֹק מֵרְשָׁעִ֣ים יְשׁוּעָ֑ה כִּֽי־חֻ֝קֶּיךָ לֹ֣א דָרָֽשׁוּ׃ |
ای خداوند، رحمت های تو بسیار است. به حسب داوریهای خود مرا زنده ساز. | ۱۵۶ 156 |
רַחֲמֶ֖יךָ רַבִּ֥ים ׀ יְהוָ֑ה כְּֽמִשְׁפָּטֶ֥יךָ חַיֵּֽנִי׃ |
جفاکنندگان و خصمان من بسیارند. اما ازشهادات تو رو برنگردانیدم. | ۱۵۷ 157 |
רַ֭בִּים רֹדְפַ֣י וְצָרָ֑י מֵ֝עֵדְוֺתֶ֗יךָ לֹ֣א נָטִֽיתִי׃ |
خیانت کاران رادیدم و مکروه داشتم زیرا کلام تو را نگاه نمی دارند. | ۱۵۸ 158 |
רָאִ֣יתִי בֹ֭גְדִים וָֽאֶתְקוֹטָ֑טָה אֲשֶׁ֥ר אִ֝מְרָתְךָ֗ לֹ֣א שָׁמָֽרוּ׃ |
ببین که وصایای تو را دوست میدارم. ای خداوند، به حسب رحمت خود مرازنده ساز! | ۱۵۹ 159 |
רְ֭אֵה כִּי־פִקּוּדֶ֣יךָ אָהָ֑בְתִּי יְ֝הוָ֗ה כְּֽחַסְדְּךָ֥ חַיֵּֽנִי׃ |
جمله کلام تو راستی است وتمامی داوری عدالت تو تا ابدالاباد است. | ۱۶۰ 160 |
רֹאשׁ־דְּבָרְךָ֥ אֱמֶ֑ת וּ֝לְעוֹלָ֗ם כָּל־מִשְׁפַּ֥ט צִדְקֶֽךָ׃ |
سروران بیجهت بر من جفا کردند. اما دل من از کلام تو ترسان است. | ۱۶۱ 161 |
שָׂ֭רִים רְדָפ֣וּנִי חִנָּ֑ם ומדבריך פָּחַ֥ד לִבִּֽי׃ |
من در کلام توشادمان هستم، مثل کسیکه غنیمت وافر پیدانموده باشد. | ۱۶۲ 162 |
שָׂ֣שׂ אָ֭נֹכִֽי עַל־אִמְרָתֶ֑ךָ כְּ֝מוֹצֵ֗א שָׁלָ֥ל רָֽב׃ |
از دروغ کراهت و نفرت دارم. اماشریعت تو را دوست میدارم. | ۱۶۳ 163 |
שֶׁ֣קֶר שָׂ֭נֵאתִי וַאֲתַעֵ֑בָה תּוֹרָתְךָ֥ אָהָֽבְתִּי׃ |
هر روز تو راهفت مرتبه تسبیح میخوانم، برای داوریهای عدالت تو. | ۱۶۴ 164 |
שֶׁ֣בַע בַּ֭יּוֹם הִלַּלְתִּ֑יךָ עַ֝֗ל מִשְׁפְּטֵ֥י צִדְקֶֽךָ׃ |
آنانی را که شریعت تو را دوست می دارند، سلامتی عظیم است و هیچچیز باعث لغزش ایشان نخواهد شد. | ۱۶۵ 165 |
שָׁל֣וֹם רָ֭ב לְאֹהֲבֵ֣י תוֹרָתֶ֑ךָ וְאֵֽין־לָ֥מוֹ מִכְשֽׁוֹל׃ |
ای خداوند، برای نجات تو امیدوار هستم و اوامر تو را بجا میآورم. | ۱۶۶ 166 |
שִׂבַּ֣רְתִּי לִֽישׁוּעָתְךָ֣ יְהוָ֑ה וּֽמִצְוֺתֶ֥יךָ עָשִֽׂיתִי׃ |
جان من شهادات تو را نگاه داشته است و آنهارا بینهایت دوست میدارم. | ۱۶۷ 167 |
שָֽׁמְרָ֣ה נַ֭פְשִׁי עֵדֹתֶ֑יךָ וָאֹהֲבֵ֥ם מְאֹֽד׃ |
وصایا وشهادات تو را نگاه داشتهام زیرا که تمام طریقهای من در مد نظر تو است. | ۱۶۸ 168 |
שָׁמַ֣רְתִּי פִ֭קּוּדֶיךָ וְעֵדֹתֶ֑יךָ כִּ֖י כָל־דְּרָכַ֣י נֶגְדֶּֽךָ׃ |
ای خداوند، فریاد من به حضور تو برسد. به حسب کلام خود مرا فهیم گردان. | ۱۶۹ 169 |
תִּקְרַ֤ב רִנָּתִ֣י לְפָנֶ֣יךָ יְהוָ֑ה כִּדְבָרְךָ֥ הֲבִינֵֽנִי׃ |
مناجات من به حضور تو برسد. به حسب کلام خود مراخلاصی ده. | ۱۷۰ 170 |
תָּב֣וֹא תְּחִנָּתִ֣י לְפָנֶ֑יךָ כְּ֝אִמְרָתְךָ֗ הַצִּילֵֽנִי׃ |
لبهای من حمد تو را جاری کندزیرا فرایض خود را به من آموختهای. | ۱۷۱ 171 |
תַּבַּ֣עְנָה שְׂפָתַ֣י תְּהִלָּ֑ה כִּ֖י תְלַמְּדֵ֣נִי חֻקֶּֽיךָ׃ |
زبان من کلام تو را بسراید زیرا که تمام اوامر تو عدل است. | ۱۷۲ 172 |
תַּ֣עַן לְ֭שׁוֹנִי אִמְרָתֶ֑ךָ כִּ֖י כָל־מִצְוֺתֶ֣יךָ צֶּֽדֶק׃ |
دست تو برای اعانت من بشود زیرا که وصایای تو را برگزیدهام. | ۱۷۳ 173 |
תְּהִֽי־יָדְךָ֥ לְעָזְרֵ֑נִי כִּ֖י פִקּוּדֶ֣יךָ בָחָֽרְתִּי׃ |
ای خداوند برای نجات تو مشتاق بودهام و شریعت تو تلذذ من است. | ۱۷۴ 174 |
תָּאַ֣בְתִּי לִֽישׁוּעָתְךָ֣ יְהוָ֑ה וְ֝תֽוֹרָתְךָ֗ שַׁעֲשֻׁעָֽי׃ |
جان من زنده شود تا تو را تسبیح بخواند و داوریهای تو معاون من باشد. | ۱۷۵ 175 |
תְּֽחִי־נַ֭פְשִׁי וּֽתְהַֽלְלֶ֑ךָּ וּֽמִשְׁפָּטֶ֥ךָ יַעֲזְרֻֽנִי׃ |
مثل گوسفند گم شده، آواره گشتم. بنده خود را طلب نما، زیرا که اوامر تو را فراموش نکردم. | ۱۷۶ 176 |
תָּעִ֗יתִי כְּשֶׂ֣ה אֹ֭בֵד בַּקֵּ֣שׁ עַבְדֶּ֑ךָ כִּ֥י מִ֝צְוֺתֶ֗יךָ לֹ֣א שָׁכָֽחְתִּי׃ |